داشتم به این فکر میکردم که اکثراً به جای نگاه کردن، گذر کردیم،
توجهمان جای تحسین دارد، خصوصاً برای عادتها و مکررات.
اینکه آدم بعد از سه سال متوجه شود گوشه ی سمت راست دیوار اتاقش ترک برداشته هیچ اما اینکه بفهمد ماه از پنجره ی اتاقش دیده نمیشود حس بدی است.
یک چیزهای دیگر یا: پدرم به دختر عمه ام میگوید: گَلَمُگُلالی
به هیچ یک نگفتم ولی ترکیبات احتمالی اش را اکنون بعد از سالیان حدس میزنم: کلم+گل+لالایی
گوگولی را هم شاید بتوان آن وسط مسط ها جا داد.
منظورم شنیدن عادت است و گذر کردن، نه شنیدن عادت و دقّت کردن
دامیست برای خودش، برادرم وقتی کم یا خیلی زیاد عصبی است، میخندد و وقتی خوشحال است هم میخندد اینکه هیچ، اما من تا به حال نشده به این فکر کنم: الان که دارد میخندد کم عصبانی است یا خیلی زیاد عصبانی؟
همان عبور، همان کشف نکردن.
ما شاید نتوانیم کاشف خیلی چیزها باشیم که از قبل کشف شده، اما میدانم که میشود کاشف باشیم، کاشف نگاه کردن، کاشف شنیدن، کاشف توجه کردن و...
- ۴ نظر
- ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۴۷