آنهایی که می نویسند، خوشحال که باشد به رنگ مورد علاقه یشان حروف را می چینند کنار هم، مثلاً من به رنگ بنفش.
یا وقتی که پرشور باشم قرمز می نویسم و امیدواری را هم صورتی قلم می زنم.
آبی را می گذارم برای زمانی که احوالاتم خوب است و سبز را برای وقتی که لذت می برم از حالم، زرد و نارنجی را هم تقسیم می کنم بین ساعت های خنده.
بر روی بال عشق هم که باشم، رنگی می نویسم، در هجران هم دل و قلمم هر دو رنگ خاکستری می گیرند؛
اما حالا می خواهم مشکی بنویسم، به خاطر امام محبوب و مظلوممان حسین (ع)، به خاطر اربعینی که باز هم چشمانم لمس نمی کند کربلای تعالی را.
به خاطر لیاقت نداشتن و خوب نبودنم به حدی که مسافر راه عشق باشم.
می خواهم مشکی بنویسم به خاطر ظلمی که بر کودک سه ساله ات روا شد به دلیل گناه بی گناهی.
می خواهم مشکی بنویسم به خاطر سرخی خون ۷۲ تن شهید نینوایت.
می خواهم مشکی بنویسم برای خودم، برای خودمان.
چرا که داری می بینی خدایت را آنطور که باید نمی پرستیم.
چرا که اگر کارنامه یمان پر باشد از گناهان کوچک، خودمان را گول می زنیم: اینها که چیزی نیست، خیلی ها گناهان بدتر و بزرگتر انجام می دهند.
می خواهم مشکی بنویسم برای حماقت اینکه فرصت توبه در آینده هست، آینده ای که هیچ از آن نمی دانیم، آینده ای که نمی دانیم ممکن است امروز باشد و فردا نه.
- ۳ نظر
- ۱۶ مهر ۹۹ ، ۲۱:۲۵