پراکندهنوشت (۹)
پیشنوشت: اگر دوست دارید بخوانید.
۱) دلکش مرا میپسندد، قسمت یک میلیونیوم! (در زبان طرفداری اغراق مجاز است) برای شما هم سال میلادی مبارک باشد. 2024 را به نفع لحظه زندگی کنید♡
۲) امروز اینجوری بود که: الف_امسال برای بار چندمه که خودم رو ناامید میکنم و اجازه میدم دیگران ناامیدم کنن. اگه یکبار دیگه اتفاق بیفته باید روی شخصیتم تجدید نظر کنم... (بعدنوشت: یکبار دیگر اتفاق افتاد و من تصمیم گرفتم از میزان زودباوریام کم کنم و به میزان اتکا به خودم اضافه کنم)
ب_باورم نمیشه یکی توی واگنی از قطار که چندنفر داخلش بودیم زباله ریخت!
پ_پس امروز برای اولین بار قطار حومه تهران رو سوار شدم، دوتا سفر کوتاه مدت داشتم، دانشگاه رفتم و... بااینحال تنها خوبی امروز این بود که نازنینِ مریم رو بعد مدتها گوش کردم:)
ت_تمام آشغال سیگارهایی که روی زمین میبینم ته سیگار نیستند!! (بجز در پارکها) به این فکر میکنم که اگر چیزی واقعاً باعث لذت من باشد تا لحظه آخر رهایش نمیکنم. اگر برایم ضروری باشد هم🤷🏻♀️
۳) در اسپاتیفای به یک پلیلیست با مضمون دهه 90 برخوردم و یک آهنگ آشنا شنیدم. لپتاپهای کوچکمان را بخاطر دارید هشتادی و هفتادیها؟
بنظرم این موسیقی برای آن موقع...Utsukushīdesu...(تلفظ زیبا به زبان ژاپنی)
۴) درحالحاضر متن نویسندهای را میخوانید که مساحتی بنامش است، مساحتی که خودش هزینه آن را فراهم کرده. همهٔ کسایی که توی دانشگاه کمد میگیرن انقدر جوگیر میشن؟
۵) در مورد اون دوتا زبانی که اینجا گفتم دارم یاد میگیرم، ترکی استانبولی و فرانسویان که توی اولی واقعاً پیشرفت کردم، توی دومی واقعاً پسرفت کردم.
پسرفت کردم چون براش وقت نمیذارم. در مورد پیشرفتم هم توی چهار تا شیلد (برنامه دولینگو) اول شدم.
۶) ترجیح من اینه که توی یه زندگی علاقهمند به تخصصی کار کردن روی ادبیاتفارسی باشم ولی خوشحالم که درهمین زندگی هم استادان برجستهای رو شناختم.
اینم دوست دارم که توی یه زندگی هم علاقهام به فیزیک باشه درحالیکه ریاضیام هم خیلی خوبه.
۷) به این نتیجه رسیدم که آدمها همزمان با آهنگ گوش دادن بالاخره میتونن کوه رو جابهجا کنن!
۸) اگه در گوگل جستجو کنید فیبی، (یکی از شخصیتهای فرندز) پایین مستطیل جستجو یه گیتار هست که وقتی روش کلیک کنید، صدای فیبی و آهنگ معروفش به همراه مصداقی براش رو میتونید ببینید و بشنوید =)
۹) سه روز گذشته رو من در یک رویا بودم. اصلاً شبیه به خودم نبودم و خیلی شبیه به عمق وجود خودم بودم. مهم نیست درحالحاضر چه احساسی دارم. مهم نیست این احساس چقدر به واقعیت نزدیکه. بهرحال من مطمئنم در آینده از همه چیز مطمئن میشم. استارت درست کردن همه چیز رو زدم اما ماشین ایرانیه و من نباید عجله داشتهباشم.
۱۰) وقتی از کنار فروشگاهی (مربوط به لوازم یکی از مشاغل) رد میشدم، بوی آشنایی به مشامم اومد. بو انقدر آشنا بود که یک لحظه با اطمینان خاطر به دنبال پدرم گشتم، کسی که توقع داشتم ببینمش، اما بعد یادم اومد که محل کار ایشون اینجاها نیست.
۱۱) باید درمورد آخرین سریالی که دیدم چیزی بگم: فکر میکنم این عکس به جز اهمیت خانواده معنای دیگهای هم داره. همه به رنگینکمان نگاه میکنن و شخصیتهای اصلی به همدیگه نگاه میکنن. به این معنیه که ما باید متوجه این موضوع باشیم که عشق انقدر کامل هست که جایی برای محدودیت نداشتهباشه. خودشون دوتا هم که متوجه این موضوع هستن. 🌈❤
ماشین ایرانیه 😁
بخش نه جذاب بود واقعا و انتهای اون دقیق