خـــــدا
«به نام بصیر»
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
هاتف اصفحانی
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست.
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
فهمیدن، کار هر آدمی نیست.
احمد شاملو
فاطمه جون سلام . من یه دختر از ایلامم. خیلی دلنشین بی ریاح و زلالی. احساسم اینو میگه. چون همه نوشته هات رو خوندم.
شما دنبال شدید.
اگه ادبیات داستانی علاقه داری بیا پیج من. اصراری بر دنبال کردنم نیست.
من از یک نویسنده جوان و موفق حمایت میکنم چون خیلی مظلوم و معصوم واقع شده . و با سن کم یهو کلی معروف بود و برنده جایزه اول جایزه بهرام صادقی(داستان کوتاه)
تندیس زرین داستان نویسی خلاق فورکلوریک نانت فرانسه2016
بهترین داستان جشنواره تیرگان تورنتو کانادا2018
بهترین داستان جشنواره واژه چین 1398
کلی کتاب های موفق و منحصر بفرد داره
اما.......
بایکوت وزارت ارشاد شده و ممیزی سازمان ارشاد اسمش رو در روزنامه زد که ممنوع القلم هست چون یکسری از هنرمندای مشهور دنیا مثل استاد شیرین نشاط ریاست دانشکده هنرهای تجسمی نیونیورک و استاد فریدون گلشیری و فرج سرکوهی و.
شروع به حمایت ازش کردند و چون اونا هنرمندای تبعیدی هستند ، سبب شد که سیستم بهش حساس بشه و همراهه میم_ مودب پور ممنوع القلم بشن. نویسنده ی مورد نظر یه فرد ساده و احساسی هست یه اقاپسر 30 ساله که توی شهر رشت با مشکلات شدید روحیی افسردگی و مالی داره آبرومند زندگی میکنه و هنوزم مینویسه. من در دانشگاه پردیس امام علی رشت، دانشجوی این نویسنده بودم و باورم نمیشد که نویسنده ی معروفی که اسمش روی جلد رمان ها و ادبیات داستانی بلند به اخصار هنری شین_براری مشهور هست ، چنین انسان با حیاء مهربان، دلسوز، شریف و کم سن سالی باشه. طی تمام ترم هرگز توی چشم هیچ کدوم از دانشجوی های دختر کلاس درس سه واحدی ادبیات عمومی، نگاه نمیکرد . قرار بود من رو بخاطر عدم تسویه امورمالی، اخراج کنن که همین استاد حقوق شش ماه خودشو واریز کرد بجای شهریه ی دانشجویی که حتی نمیشناختش منو. روزی که من با دوستم رفتیم ازش تشکر کنم بابت این محبت، اون برگشت گفت ؛ که بی پدر و مادر بزرگ شده و چه سختی هایی کشیده . توی پارک دو سال میخوابیده توی شیراز تا بره دانشگاه و مدرک بگیره و حتی هزینه خوابگاه نداشته، و این حرفا....
الان سالهاست خبری ندارم ازش،. ولی در عوض در پیج خودم فقط دست نویس ها و داستان ها و رمان ها و بداعه نویسی های خام اون رو بازنشر میکنم تا شاید ذره ای، از محبت هاش رو جبران کنم.
اسمش شهروز براری صیقلانی بودش اما اسم هنری شین براری
بای