حافظه گاهی زخم می زند. خاموشش کرده ام. چه سالی است؟ هفتاد و یک. علی بعد از جریان دفترخانه چه سالی رفت؟ شصت ونه. یعنی دوسال برای نجات صوفیا؟
در جنگ روزها را عادی نمی شمارند. گاهی یک دقیقه، یک قرن طول می کشد و گاهی صدها سال، ثانیه ای است.
علی برای ورود به جمع نظامیان مخوفی که صوفیا را اسیر کرده بودند، باید یکی از آنها می شد. عملیات سختی بود. باید زبان را مثل زبان مادری یاد می گرفت و به عنوان یک نیروی نفوذی، اعتماد صربها را جلب می کرد. با نیروی چریکی، نمی توانست صوفیا را نجات دهد. نقشه پچیده ای داشت و موفق شد!
اینها را بعدها دوستانش به من گفتند. علی آنچنان تأثیر عظیمی بر صربها گذاشت که به او، علاقه پیدا کردند. اما علی باید سیاهچال زیرزمینی را پیدا می کرد و تمام اسیران را همراه صوفیا نجات می داد.
آنها شکنجه می دیدند، گرسنگی می کشیدند و در آن سیاهچال، یکی یکی می مردند و علی موفق شد!
- ۴ نظر
- ۲۴ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۸