رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

1) دوست داشته شدن از سوی کسی که دوستش میداری آن حس و حالتی است که در واژه ی عام و عادی خوشبختی نمی گنجد. "رمان سلوک"

2) عشق من به تو، به هیچ چیز شبیه نیست: تو برای من همه ی زندگی، همه ی امید، همه ی دنیا شده ای. نقش تو، در ذهن من، همه چیز را می زداید و جانشین همه چیز میشود. واقعیت قضیه یک سخن بیش نیست: تو، یا مرا به آسمان خواهی برد یا به گورستان، اما تا هنگامی که زندگی و امکان زندگی هست، باقی چیزها حرف مفت است. من با تو میخواهم آسمان را فتح کنم. "کتاب مثل خون در رگهای من"

3) قاعده پنجم: کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد. عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام برمی دارد. با خودش میگوید:((مراقب باش آسیبی نبینی)) اما مگر عشق اینطور است؟ تنها چیزی که عشق میگوید این است:((خودت را رها کن، بگذار برود!)) عقل به آسانی خراب نمیشود. عشق اما خودش را ویران میکند. گنج ها و خزانه ها هم در میان ویرانه یافت میشود، پس هر چه هست در دلِ خراب است. "شمس"_"رمان ملت عشق"

4) _چرا قلب آدم به او نمی گوید که از جستجوی رویایش دست بکشد؟
_چون اینکار باعث میشود قلب بیشتر رنج بکشد و قلبها رنج کشیدن را دوست ندارند. "سانتیاگو-کیمیاگر"_"رمان کیمیاگر"

5) کوچکترین مهربانی تو مرا از نیروی همه ی خداها سرشار میکند...تمام ثروت های دنیا، تمام لذت های دنیا، تمام عالم وجود، برای من در وجود ((آیدا)) خلاصه میشود. "کتاب مثل خون در رگهای من"

  • Fatemeh Karimi

1)رویاهای ما همه تحقق آرزوهای ماست. "آلبرتوی فیلسوف"_"رمان دنیای سوفی"

2) لبان تو، جز با خنده، چشمانت جز با نگاه محبت، و وجودت جز با خوش بختی نمیتواند در زندگی من موثر باشد. "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

3) تو یه شانس داری، شانست ممکنه یک در یک میلیارد باشه یا میتونه یک از دو باشه، ما داریم در مورد افسوس خوردن در آینده حرف میزنیم که این موضوع همیشه شانس وقوعش صد درصدِ."بروک"_"فیلم Befor we go"

4) _میخوای فقط همینطوری قدم بزنیم؟
_میخوای بریم یه جایی؟
_میخوام دستِ همدیگه رو بگیریم...چرا میخندی؟ تا صد کیلومتر دیگه که راه بریم خوشحال ترین دختر دنیا میشی.
_برای چی؟
_چون میخوام تا اونجا دستت رو بگیریم."تان-اونسانگ"_"سریال The Heirs"

5) قبلاً اون نمیتونست انتخاب کنه، چون نمیدونست بعدش چه اتفاقی میفته. الان نمیتونه انتخاب کنه چون میدونه بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد. "آقای هیچکس"_"فیلم Mr. Nobady"

  • Fatemeh Karimi

1) ابریشم به عشق می ماند. هم حساس و لطیف است، هم از آنچه فکرش را بکنید قوی تر و مقاوم تر است، حتی آتشین تر. "بابا زمان"_"رمان ملت عشق"

 

2) باید بفهمی میخوای چیکار کنی، میخوای کی باشی و بعدش واقعاً واسش بجنگی. "الینا"_"سریال The vampire diaries"

 

3) بلی، هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبودست با روز من، روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندان که یک سو نهی آشنایی
"فرخی"_"کتاب زندگی نامه و گزیده اشعار چهل شاعر"

 

4) دیگه هیچوقت اخم نکن، چون وقتی تو اخم میکنی، خورشید ناپدید میشه و نم نم بارون می باره. "سینان"_"سریال عشق اجاره ای"

 

5) خودت را محاکمه کن! این دشوار ترین کار است. محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکل تر است‌. اگر توانستی درباره ی خودت به درستی قضاوت کنی، معلوم میشود قاضی تمام عیاری هستی. "پادشاه"_"رمان شازده کوچولو"

  • Fatemeh Karimi

1) اینطوری پیروز میشیم، نه با کشتن چیزی که ازش متنفریم، بلکه با نجات چیزی که دوستش داریم. "رز"_"فیلم Star Wars"

2) پشت سر هر مرد موفقی چشمای یه زنه که بقیه رو میپاد. "بروس"_"فیلم Bruce Almighty"

3) ای کاش با چشم هایتان می دیدید، او در لحظاتی به شما اندیشیده که آدمهای معمولی مثل من به هیچ چیز، حتی به زندگی هم نمی اندیشند. آن وقت متوجه میشدید که احمد تا چه پایه شما را دوست میدارد، خیلی بیشتر از آن حدی که تصور کرده اید و یا میکنید. "فریدون"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

4) اگر کسی را واقعاً دوست داشته باشیم، خوشبختی او را آرزو میکنیم. "؟"_"رمان ملت عشق"

5) _تمام زیبایی هایی که ما را در میان گرفته ناچار باید روزی از میان برود.
_این درست است. و چه غم انگیز است که هیچ چیزی دوام ندارد. "آلبرتو-سوفی"_"رمان دنیای سوفی"

  • Fatemeh Karimi

1) عشق، شاه راه بزرگ انسانیت است...پس در میان مرزهای عشق، هیچ چیزِ پست، هیچ چیزِ حقیر، هیچ چیزِ شرم آور، راه ندارد. "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

2) از نظر خیلی ها توکّل کردن به معنای منفعل ماندن است، اما درست برعکس. توکّل، آرامش محض است که پذیرش و سازگاری با خود به ارمغان می آورد. پاسیونیست، اکتیو است. می تواند حالت هایی را به ما عرضه کند که قادر به عوض کردنشان نیستیم و به تمام معنا نمی توانیم بر کیفیتشان واقف شویم. با این حالت هاست که می توان به هستی با عشق نزدیک شد. "عزیز"_"رمان ملت عشق"

3) _به نظر من حق با شماست.
+ببینم، نکنه داری از من جانب داری می کنی؟!
_اگه می خواستم جانب داری کنم از معشوقه ی سایه جانب داری نمی کردم. "دفنه-عمر"_"سریال عشق اجاره ای"

4) +به نظر من استعدادشو داری.
_استعداد...نکنه دارین از من جانب داری میکنین؟!
+اگه می خواستم جانب داری کنم از کسی که بی دلیل میذاره میره جانب داری نمی کردم. "عمر-دفنه"_"سریال عشق اجازه ای"

5) اگه هیچ وقت نبینمت، دیگه نیاز نیست از دست بدمت. "جولیت"_"سریال Lost"

  • Fatemeh Karimi

1) هیچ عصری را نمی توان مطلقاً خوب یا بد دانست. نیکی و بدی دو رشته ی قرینه است و در تاریخ بشر سر دراز دارد. و گاهی درهم می تنند. "آلبرتوی فیلسوف"_"رمان دنیای سوفی"

 

2) _شما مردا همتون موجودات خودخواه و بدی هستید، از همتون متنفرم

_ولی نه بدتر از شما که انقدر یر غرور و مرموزید که تا آدمو جون به لب نکنید، حاضر نیستید از حس درونتون حرف بزنید "رمان پسران مغرور، دختران شیطون"

(خودم می دونم، در موردش میشه خیلی بحث کرد)

 

3) رنج و اندوه می تواند شما را به رفتارهایی وادارد که حتی نمی توانید کمترین درکی از آنها داشته باشید. "لو"_"رمان پس از تو"

 

4) شاید با کمی شانس کنار تو کار درست رو بکنم، چون شاید هزار مایل دورباشی یا 100 سال، ولی هنوزم با منی و قلبم درست در کنار توئه تا وقتی که پیشم برگردی "دیمن"_"سریال The Vampire Diaries "

 

5) آیدا تو بهار منی و من خاک و مزرعه ام...باید بیایی و کنار من بمانی تا سبز شوم، و برویم و شکوفه کنم. من بی تو هیچ نیستم، بی تو هیچ نیستم، بی تو هیچ نیستم. خوشا آن لحظه ی ابدی، خوشا آن دم جاودانه که تو بهار من با این خاک درآمیزی و تمامی فضاها و فاصله ها را از میان من و خود به دور افکنی! "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

  • Fatemeh Karimi

در چالش این من هستم برنده ی قرعه کشی شدم و این در حالی است که فکر نمی کردم در قرعه کشی شانسی داشته باشم، یک چیزی هم بماند بین خودمان، مادرم هر وقت اسم من را برای قرعه کشی می نوشت نفر آخر یا یکی مانده به آخر در می آمد، آن هم فقط به این خاطر بود که هر قرعه کشی پایانی دارد و بالاخره باید اسم من هم برنده می شد :)

ولی اینبار به رغم افکارم عایدم شد و دوباره فهمیدم افکار ما (چه مثبت و چه منفی) شاید روزی لنگ بزند :)

این پست رو گذاشتم که بگم هدیه ی ارزشمند جناب هاتف رو دریافت کردم و تشکر کنم از خودشون و چالش جالبشون همچنین sepid جان که منو به این چالش دعوت کرد :))

صفحه ی قرعه کشی: اینجا هست

تصویر و ویدیوای که از مقدمه ی کتاب قرار دادم (به امید ترغیب دوستان برای خواندن یا شنیدن کتاب) هم شاهد می گیریم (:

 

 

 

 

در پایان هم جمله ای از کتاب که خیلی دوستش دارم و نوشتنش خالی از لطف نیست:

زیباترین اتفاقات زندگی ام، اصلاً در لیست《کارهایی که باید انجام بدهم》نبودند.

  • Fatemeh Karimi

 

 

چونکه اسرارت نهان در دل شود

آن مرادت زودتر حاصل شود

 

موافق یا مخالف؟

 

پی نوشت: منم نظرمو میگم 👇🏻 :)

  • Fatemeh Karimi

1) هر که باشیم، هر کجای دنیا که زندگی کنیم، همگی جایی در اعماقمان نوعی حس کمبود داریم. انگار چیزی اساسی را گم کرده ایم و می ترسیم نتوانیم آن را پس بگیریم. آن هایی هم که می دانند چه چیزی کم دارند، واقعاً انگشت شمارند. "عزیز"_"رمان ملت عشق"

 

2)_چرا نمی ذاری آدما چهره ی خوب تو رو هم ببینن؟

_چون وقتی آدما خوبی ببینن، انتظار خوبی دارن و من نمی خوام زندگیم رو بر اساس انتظارات آدمای دیگه بنا کنم. "الینا-دیمن"_"سریال  The Vampire Diaries"

 

3) ازت می خوام یه چیز مهم رو به یاد بسپاری: تو بردی، نه با روش بازیِ هارلن، بلکه با روش خودت. تو آدم خوبی هستی... "بنویت بلانک"_فیلم Knives.out"

 

4) _آن کفش های برق برقی و جوراب شلواری با طرح زنبور، لباس مورد علاقه ام بود.

_ با طرح زنبور؟

_آره، راه راه زرد و سیاه، مثل زنبور.

_چه جالب!

_آره، ولی کمی تند و زننده بود.

_آره خب. چشم را می زند.

_شاید چشم تو را بزند، اما ویل ترنر، باید بگویم همه ی دخترها برای خوشامد مردها لباس نمی پوشند.

_حرف مفت است.

_نه، نیست.

_زن ها هر کاری که انجام می دهند، مردها را توی فکرشان دارند. اصلاً هر کاری آدم ها می کنند، به روابط مرد و زن برمی گردد. ملکه ی سرخ را نخواندی؟

_نمی دانم از چی حرف می زنی. اما می توانم بهت اطمینان بدهم که این جا روی تخت ننشسته ام و آواز نمی خوانم چون دنبال این چیزها هستم، سه ساله که بودم، از ته دل دوست داشتم پاهایم راه راه باشند. "لو-ویل"_"رمان من پیش از تو"

 

5)کاش می دانستی که حاضرم به جای هر دقیقه که با من از قلبت سخن بگویی، یک سال از عمرم را بدهم. "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

 

کدوم قشنگ تر بود؟

  • Fatemeh Karimi

1) بارها به تو گفته ام که با همه ی عشق من به تو، اگر روزی دریابم که تو از زندگی کردن با مرد دیگری خوش بخت خواهی شد، حتی به چشمهایت نگاه نخواهم کرد که ناراحت بشوی، و با کمال میل خواهم گذاشت که دنبال عشقت بروی. (البته خودمانیم: این اندازه ها سوپرمن نیستم که هیچ، اگر چنین موردی پیش بیایید جگرت را هم خواهم خورد!)

فقط یک ((عشق)) هست و، یک خواهرش ((حسادت))! "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

 

2) عشقی که عمیق و واقعی باشه، می تونه بر همه چیز پیروز بشه. "کارولاین"_"سریال The Vampire Diaries"

 

3) دریا تنها قاتلیه که محاکمه نمیشه. "از اون جایی که رمانش ارزش وقت گذاشتن نداره و  خود نویسنده هم ذکر کرده این جمله را از جایی دیده و نوشته، اسمش رو نمیگم"

 

4) آدم باید به تعدا کسانی که می شناسد، ماسک داشته باشد. "آلاله"_"رمان چهل سالگی"

 

5) _رز سرخ سفارش داده بودم، ورداشته بود رز سفید آورده بود

_اینا که همه سرخن!

_خودم ورداشتم تک تک کردم تو قلبم، رنگ گرفت

"بابک-رویا"_"رمان شیرین"

 

کدوم قشنگ تر بود؟

  • Fatemeh Karimi