رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چالش» ثبت شده است

صدتایی شدم :)) و شجاعتی است که با وجود اینکه می دانم در خودم سراغ ندارم، دوست دارم امتحانش کنم

حالا چرا نسبتاً داغ؟

چون خاموشی هستم که پیچیده شدم در سخن...

جواب می دهم ولی آنطور که می خواهم

خط قرمز: غیر اخلاقی نباشند

 

یا علی

  • Fatemeh Karimi

دعوت دوستم sepid رو در این چالش زیبا قبول کردم و همینجا ازش ممنونم :)

 

۱) اسم من فاطمه نه، بلکه، پرنده‌ست.

۲) من، آرام، ساکت و سربه‌زیر، مهربان و لجباز هستم.

۳) عاشق سرورم حسین(ع) و برترینِ ملکه‌ها و فرشتگان، بانو فاطمه‌ی زهرا(س) هستم.

۴) و هنوز درگیر شناختن خودم و مهمتر از آن، شناختن بهترین انسانی که میتوانم باشم، هستم.

 

دعوت میکنم از دوستان خوبم: وایولت و فاطمه و حدیث و معصومه

اطلاعات بیشتر و شروع چالش: اینجا

  • Fatemeh Karimi

Faze eh : مطمئنن کلی ازش یاد می گیرم (:

حدیث: بهش میگم دیوونه ی اون پرنده ی متفکر و اون گلدون قشنگ و کلا درون و بیرون وبلاگشم

mochi: فقط یه عالمه حس خوب ازش می گیرم چون ایشون چه بخواد و چه نخورد کلی انرژی مثبت و خوب ازش می تابه

فاطمه: ازش می خوام بریم کتابخونه و یه کتاب با سلیقه ی خوب خودش بخونیم و در موردش نظر بدیم

speid.v: دوست دارم کنار همدیگه روی نیمکت بشینیم و همینطور که قهوه می خوریم و خاک نم خورده رو بو می کنیم در مورد بهترینِ هستی یا همان عشق صحبت کنیم

Violet JAron: دلیلش رو نمی دونم اما دوست دارم باهم بستنی بخوریم و دیگه اینکه حتماً بهش بگم: مهربونی و شجاعتش رو همه جا با خودش ببره و هیچوقت هم بیخیال رویاهای بنفش رنگش نشه :)

KIANA-QuEEN: از هر دری باهم حرف میزنیم (می دونم که گفتی: ای خدا این باز میخواد حرف بزنه :)

زری ...: باهم کلی خاطره تعریف می کنیم و حتماً ازش می پرسم: خوش بحالت عاشق ریاضی هستی اما آخه چطوری؟ (خودم می دونم که وی شوخی هم نمی تواند بکند :)

مژگان احدی موقری: از اونجایی که یه دوست خیلی خوبه کلی باهاش وقت می گذرونم :)

  • Fatemeh Karimi

خیال تو

 

اگر به من بود که پنجاه بار می‌نوشتم: خیال تو

ولی از اونجایی که حوصله‌ی خوانندگان سر میرود، مثل همه مینویسم :)

 

لبخندهای مادرم...شوخی‌های پدرم...گرمای برادر بزرگترم و لجبازی‌های ته تغاری‌یمان که فکر میکند، همه چیز را میداند.

پیامهای گروه دوستانه‌یمان که خنده مهمان میکند به لبهایم...کتاب‌هایی که با آنها زندگی میکنم و فیلم‌هایی که مرا میرد به ورای تصور.

آهنگهایی که حال‌خوب میدهد به قلبم...یادگرفتن آنچه از آموختنش لذت میبرم...نوشتن و مطلب گذاشتن در وبلاگم...پسندیده شدن هم صد البته حس خیلی خوبی دارد...دعا کردن برای همه‌ی کسانی که دوستشان دارم و دیگر...دیگر، بها دادن به هر آنچه که یک طرفش اوست.

امیدوارم صد کلمه شده باشد :) چالش از رادیو وبلاگیها شروع شد. از اونجایی که تازه اومدم و دوستان زیادی رو نمی‌شناسم، هر کسی که این مطلب رو میخونه و هنوز انجام نداده، دعوت میکنم :))

  • Fatemeh Karimi