داستان شهریار را حتماً میدانید ولی موضوعی که خودم نمیدانستم در مورد تخلصش است که گوش به فرمان خواجه حافظ شد و با فال، شهریار را برگزید، بخاطر بار حجیم واژه حتی چند باری فال گرفت و هربار کلمهی کلیدی غزل همان شهریار بود. دیروز که مشغول درست کردن کاردستی بودم، فکر کردم یادم رفته روز بزرگداشت شهریار و همچنین روز شعر و ادب فارسی را تبریک بگویم ولی بعد که فهمیدم امروز بوده گویی خون تازه به رگهایم رسید، غزلهای دوستداشتنی شهریار زیادند اما کلهی صبح که پنجره باز بود و هوا خنک. این به مذاقم خوشتر آمد:
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
دلم خانه ماندن را تاب نیاورد، آدم بیرونیای! نیستم و نشدم اما نسیم زلف جانان بود انگار، یا حداقل تازگی داشت و حس خوب تنفس را. سعی کردم صدای نسیم را ضبط کنم اما ممکن نیست بنابراین شاید آبی که به سوی مزرعه میرود یا دوچرخهسوار و پیادگانی که مثل من خانه ماندن را تاب نیاوردند شما را برساند به منشاء که همان نسیم خنکیست که شهریار خواسته. بشنوید. روزنامه! روزنامه! خبر خوش... پاییز در راه است :)
روز بزرگداشت شهریار و روز شعر و ادب فارسی گرامی باد :)
- ۳ نظر
- ۲۷ شهریور ۰۰ ، ۰۷:۴۳