آب نخواسته مراده
دوست دارم سطرها از روزمرگیهایم بنویسم، وقتی دفترچه را روبهروی دلارام قرار میدهم پوچ مینویسد! نمیدانم ایراد کار دلارام است یا دفترچه خاطرات شاید هم هر دو. وقتی دو انسان از هم روی میگردانند یعنی هم را نمیخواهند، یعنی یکدیگر را دوست ندارند، یعنی برای هم مهم نیستند، اینقدر ساده نانگارید، فکر نکنید اسم رویگردانی را میشود گذاشت مشغله یا هر بهانهی دیگر. اسم رویگردانی آنقدر واضح است که اصلاً نمیدانم چرا معنیاش را گستراندم! در اصل وضعیت دلارام و دفترچه خاطرات را گستراندم. راستی روزمرگیهایم را کلمه به کلمه بگوییم: بچّهها و سخنان بزرگنما _ دنیای فیلم و کتاب و موسیقی _ اینستاگرام _ سریال تو درم را بزن _ پرت شدن از کوه شعر، نوشتن و هر آنچه مربوط به دلارام است. _ تردید _ تسکین _ ترم جدید دانشگاه _ بیماریِ سرماخوردگی انشاءالله و ...
از روزمرگیهایم برسم به عنوان: آب نخواسته مراده. آب یادم رفته بود، سر کلاس حداقل باید دو قلپ با بطری خودم آب بخورم تا صدایم دربیاید (بزرگنمایی) پویان جانم اجازه گرفت رفت دفتر که آب بخورد و برای من هم آورد، و برای اولین بار در نزدیکترین حالت به این جمله بودم: آب نخواسته مراده.
دوست دارم همیشه و همیشه بهترین حال خودشان را داشتهباشند و بهترین خودشان باشند. انشاءالله💙
نمی دونم چرا نوشتن اینقدر برای منم سخت شده.
ان شاءالله بهترین خودشون باشند :*)