رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

پراکنده‌نوشت (۷)

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۲۶ ب.ظ

پیش‌نوشت: اینبار بیشتر پیشنهاد خواندن میدهم.

 

۱~ صبح که بیدار شدم، گفتم: بابا کجا رفته؟
مامان یاد اشعار کودکی‌اش افتاد و گفت: بابا رفته مدینه
خندیدم: چی؟
با لبخند ادامه داد: یه شعری میخوندیم که اینجوری بود: بابا رفته مدینه...سر خاک سکینه... سکینه نورِ عینِ... دختر امام حسینِ... ای مرغ سبزِ آبی... امشب کجا میخوابی؟... زیر علم پیغمبر... صلوات بر محمد... شعرخوانی‌اش که تمام شد، هر دو خندیدیم، گفت: چه چیزایی میخوندیما، یکدفعه از مدینه رسیدیم به خوابیدن مرغی که هم سبزه هم آبی
خنده‌ام که شدت گرفت، بابا در را باز کرد و با نان تازه وارد شد، با سرخوشی گفتم: بابا رفته بودی مدینه؟
بابا هم که پایه گفت: عه، این شعرو میگی: بابا رفته مدینه...
و تا آخرش را خواند. درست که فکرش را نمیکردم ولی آنقدر تعجب‌آور نبود چون بهرحال از یک دهه هستن اما اینکه هردو یادشان بود، جالب بود =)

 

٢~ حال و هوای ادبیاتی‌ها را دوست دارم، خیلی. افزون بر اینکه می‌بینم چقدر از هم دوریم از لحاظ دانش ناچیز من و تفکرات و... ولی از آنسو می‌بینم که چقدر نزدیکیم از لحاظ خیلی حس خوب گرفتن از شعر و موسقی. بهترین رخداد برای من رخ داد در کنار ادبیاتی‌ها و دانشکدۀ محبوب.

 

۳~ از کلاس ششم به بعد هیچوقت فکرش را هم نمیکردم روزی اینکه ۲۸=۷×۴ میشود و ۳۲=۸×۴ انقدر برایم حیاتی باشد! بعداً بیشتر توضیح میدهم.

 

۴~ جستجو کنید هولی به فارسی یا انگلیسی اون سه مثلث کنار عکسها را که بزنید، میتوانید با لمس روی صفحه رنگ بپاشید، اینطوری. به داداش کوچیکه که گفتم تمام صفحه را رنگی کرد :")

 

۵~ انقدر که من شانس دارم در تعطیلیِ کلاسهایی که شرکت نمیکنم که خود شانس متعجب شده! بیش از انگشتان دست، من بعلت شب زنده‌داری کلاسها را خواب ماندم و بیدار که شدم یا صبح کنسل شده یا نت استاد کنسل کرده یا... تا به حالا فقط یکبار یکی از کلاسها را خواب ماندم و برگزار شده. کاش شانسم در این مورد کمی تقسیم میشد میان تمام زندگی.

 

۶~ همیشه هروقت زیاد کار دارم و بطبع زیاد استرس میگیرم، دلم سریال طولانی میخواد. عشق اجاره‌ای قرار بود اولین و آخرین سریال اُکَدَر چُک طولانیِ من باشه اما حالا دلم سریال دیگری خواست که تمام قسمتهایش را ازحفظ نباشم و با کمی تحقیق شروع کردم به دیدن. اسم سریال: عشق سیاه یا عشق بی‌پایان یا اوکیا، دلیل سومی را هنوز نمیدانم و همانطور که قابل حدس است، اسم دوم را بیشتر دوست دارم. یکی از دیالوگهای این فیلم را مینویسم در پست بعدیِ دفترچه‌های میلیون دلاریم(نوشتم).

 

۷~ اگر علاقه‌مندِ شعر و نوشته‌اید پس خوشدل نیستم که در کانال رنگ حیات نیستید :' آدرس کانال: @Range_Hayat

 

۸~ اتفاقی افتاد که نباید رخ میداد، من باید برای اطمینانم زحمت بکشم، فعلاً تا پایان امتحانات ۶ را کنار گذاشتم و اینجا هم هر سه‌شنبه می‌آیم بخاطر رمان‌نوشت. اما برای بعد از امتحانات چه در رنگ حیات و چه در بیرون رنگ حیات برنامه‌ها ریخته‌ام :)

 

۹~ میگه: چرا دوساعته در رو نگه داشتی با لبخند خیر شدی به آینه؟
توجیه میکنم: به زیبایی‌هام نگاه میکنم
میگوید: دریچه آه میکشد
میخندم، با خودم فکر میکنم: کی انقدر بلا شد؟ همین دیروز بود که مثل طوطی تکرار میکردم تا تلفظ درست کلمات را یاد بگیرد. فردا تولدش است ولی نتوانستم هدیه‌ای که میخواستم تهیه کنم شاید برای کمی نشستن عذاب وجدانم سرجایش ماینکرفت باهاش بازی کردم، یک هفته است مدام میگوید، میخواهد مرا به این بازی وابسته کند و یکبار هم او باعث علاقه‌ی من بچیزی باشد.

  • Fatemeh Karimi

روزانه‌نویسی

نظرات (۹)

~3 ولی 28=7×4 می شود 😉

لذت بردم از خوندن این پست پراکنده نویسیت 🌹

پاسخ:
اشتباه مسئله‌ی حیاتی در رنگ حیات =)
خشنود شدم 🌸

اینقدر حافظم افتضاحه که از بالا اومدم پایین یادم رفت چی میخوساتم بگم.

 

این شعرای دوره بچگی خیلی بامزن بعضی هاشونم بی معنی :))

 

فکر میکنم توی کانالت عضوم :) پس خوشدل باش. البته برم نگاه کنم تا دیروز بود توی تلگرامم .

 

و دیگه چی میخوساتم بگم؟

 

فقط همین لبخنده :))

پاسخ:
منم دقیقاً همین مسئله رو دارم با خودم، کلاً رواج داره نگران نباشیم ؛)

👌🏻😃

خوشدل شدم ^^

:))
  • Sepideh Adliepour
  • احساس میکنم کمبود داداش کوچیکه ی تورو دارم فاطمه/:

    پاسخ:
    همین احساس در مورد خواهر توئه برای من :*)
  • نهالِ کوچک🌱
  • این هولیه خیلی باحال بود😅😅

    پاسخ:
    باحالی از خودته :)

    این شعره خیلییی آشناست، فکر کنم یه جا شنیدمش (حتی شاید حفظ بودم!)

    میشه یکمم از شانستون به ماهم بدید؟ :) 

    پاسخ:
    آره، برای منم آشنا میزد :)
    با اینکه دست من نیست ولی چشم، با پست بفرستم یا حضوری تقدیم کنم؟ 😄

    اما این شعره برا خیلی قدیمم نیست. ماهم میخوندیم.

     

    منم از نوشته ها و جمع های بچه های ادبیاتی و بعضی بچه های هنر لذت میبرم. نه همه، اما بعضیاشون روحیاتشون بهم نزدیکه.

     

    درمورد سریال جدیدت بگو چطوره. 

    پاسخ:
    آره خب، معمولاً شعرهای دهه‌ی شصت و هفتاد و هشتاد یکیه، اصلاً شاید ما از دهه‌ی سی داریم یکسری شعر تکراری میخونیم :")

    اوهوم :)

    فصل اول خیلی خوب بود، اولای فصل دو حرص‌درآر بود، یعنی کاملاً متوجه میشدی چرا سریالها رو پشت سرهم نمیدن تموم بشه بره چون واقعاً نیازه که حرص قسمت قبلی تخلیه بشه بعد :" ولی در کل خوبه، هم داستان، هم بازیگرها و نقشه‌هاشون ؛)

    دلم تنگ شده بود برای این‌جا و برای فاطمه‌ی زیبا :(((

     

    آقا من پراکنده‌نویسی خیلی دوست می‌دارم :))) خیلیا :)

    فقط آخری =)

    پاسخ:
    دلم من خیلی زیاد تنگ شده برای تو و قلم آبیت رها :')

    واقعاً؟ چه خوب :)
    😊💛
  • سرکار علیه
  • هولی با حال بود :))))))

    پاسخ:
    💛 :)
    رنگها خیلی قشنگن واقعاً :)

    حضوری حضوری 😁😅

    پاسخ:
    چشم، در اولین فرصت :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی