روزِ گل یا گلِ روز
امروز که روزیِ ثبتشده بنام گل و گیاهِ میخوام از گلهای امروزم بگم.
برنامه ریخته بودم برای امروز و به دوستانم در شروع، روزشون رو تبریک گفتم، در جواب احوالپرسی یکی از دوستان بنابر آنچه خودمان میدانیم، گفتم: خیلی زندهام. آخر یکروز که از او پرسیده بودم چطور است، گفت: زندهام، مرسی، ابتدا دلم ناراحت شد چون حس کردم جملهی خوبی نیست اما وقتی گفت که: حس میکنم این زنده بودن خودش به تنهایی بتونه کافی باشه، این جمله دقیقاً به این معناست که هرچقدر خوبم یا هرچقدر هم که بدم باز هم زندهام و هنوز برای ساختن لحظات خوب فرصت دارم و بخاطرش خدا رو شکر میکنم... گل از گلم شکفت و از آن ببعد هر وقت حالم خوب بود، بهش میگفتم: زندهام و اگر خیلی خوب بودم، میگفتم: خیلی زندهام، خیلی خوب بودم از برای همان شروع دلنشین و از برای اینکه قرار بود یکی از شیرینهای روزگار بیان را ببینم، وقتی تارا را دیدم بشدت هیجانزده شدم و تعجب کردم از آنهمه حس خوبی که در من مثل گردش خون در جریان بود. در طولی از روز باهم وقت گذراندیم و برای هم کتاب یادگاری گرفتیم و لبخند و لبخند :) حس خوب دیدار کسی که او را فقط از روی نوشتهها و گفتگوهایش میشناسی تقدیم شما شود الهی.
عهههه قرار وبلاگی گذاشتیییین ؟؟؟؟