کوچکلالهها
آنرا که شنیدم پس بگیرید
گویید دروغ است، بگویید
آن جوانهها که اول ره بودند
در پرتوی دانش هر یکی مه بودند
خورشید اگر خبر میداشت آن صبح
حتماً مثل کوچکلالهها میشد ذوب
ظالم مگر چند ظلم دارد آخر؟!
دانیم که نرفتند لالههای دختر
به تعجب جوان مغمومی را گفتند:
که چرا اینهمه غمها در درونت خفتند؟
با دست پتو پیچ را نشان داد و بگفت:
این است جنازهی خواهر که بخفت
مادرم رفت به بیمارستانی دگر
که بیابد تن زخمی دیگر خواهر
پدرم نیز برفت سوی جان سپردهای
که برایم خواهری بود بسان فرشتهای
امشب که جهان سیاه برفش بارید
فردا که رسد فرامُشی باز خندید
اما، عاقبتِ دور فلک هست عدالتجویی
نه... بار به منزل نرسد از ستمخویی
فاطمه کریمی (صبرا)
پینوشت: احساس کردم شاید بهتر باشد با اسم خودم شعر بگویم و خب یک اسمی که دوست دارم همیشه لای پرانتزی کنار اسمم باشد، احساس کردم نباید از فاطمه کریمیای که شعر میگوید، بترسم.
پی پینوشت: این را که خواندم: بعضی از کاربران نوشتهاند که حتی چندین قربانی به یک خانواده تعلق دارند. محمد آصف اکبری، کاربر افغان در صفحه فیسبوک خود نوشته "شفاخانه (بیمارستان) علیجناع رفتم، نوجوانی کنار جنازهای تنها زانوی غم در بغل گرفته بود، پرسیدم فامیل و اقارب کجاست؟ گفت مادرم شفاخانه عالمی پیش خواهر زخمیام رفته، پدرم شفاخانه استقلال دنبال جنازه خواهر بزرگترم رفته و این جنازه هم خواهرم است." و به یاد این بیت حافظ افتادم:
دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبرد بار به منزل
نمیدونم باید لایک میکردم پستو یا نه؟! آخه درگیر پارادوکس شدم فاطمه هم شعرت قشنگه هم سوزناک و رنج آور!
چرا نمیتونیم کاری بکنیم؟
چرا اینقدر باید ظلم باشه آخه؟
پ.ن: اسم خودت خیلی زیباست به اسم خودتم بنویسی یا تخلص شعرات واقعا قشنگن :)