پراکنده نوشت (۴)
پیش نوشت: میگویم وضع هوا چه خوب است، نه؟ نه. میخواهی خواننده نرود ادامه مطلب مثل آدم بخواه نرود چرا از هوا مایه میگذاری. باشد. اینبار هم پراکنده و هم پریشان از آب درآمده و کاملاً مطمئن باشید خواندنش بایسته نیست.
۱~وقتی بیتهای مربوط به آشنایی رستم و تهمینه رو خوندم، با خودم گفتم: دلبریهای پیش از شما سوءتفاهم بود تهمینه بانو، خیلی زیباست واقعاً، پیشنهاد میکنم بخونید [برای جلوگیری از برداشت اشتباه با شرح بخونید] [برای جلوگیری از برداشت اشتباه تر: تهمینه بانو، من هیچوقت متوجه نمیشدم دلبری چیست، اگر آد رو نمیشناختم...]
۲~داشتم به این فکر میکردم که چه خوب میشد اگه توی یکی از سالهای ۱۹۰۰ میلادی توی یکی از شهرهای فرانسه بدنیا میاومدم، نه اینکه از زندگیم ناراضی باشم یا آرزوی خارج رفتن داشته باشم یا اعتقاداتی که بهم یاد داده شده، دوست نداشته باشم بلکه برای اینکه فکر میکنم خیلی شبیه به شخصیت احساسیِ زنِ توی فیلمهای این دههام، نمونه بارزش اینکه در پیش از طلوع، هیچکسی رو، از بین افرادی که میشناسم، شبیه تر از خودم، به شخصیت دختر داستان نمیبینم و این شاید بخاطر اینه که رمانتیک رو واژه مسخره یا ترسناکی نمیبینم و گمانم اینه که ویژگی خوبیِ (:
۳~آخ که من ماندم روی دست این دوره!.. اگر در فاصله قرنهای ۳ تا ۸ بدنیا میآمدم الان حداقل یک غزلیات فاطمه بجای مانده بود، از برای اینکه مضامین جمال شناسی این دوره بسیار منطقیتر بود و عمیقاً منطبق با من. حیف شد.
۴~بسوزد خود علاقه و خود جوگیری، در واقع بسوز علاقۀ جوگیرانه. حدود ۳ ساعت تدریس شاهنامه را پشت سرهم، بدون وقفه گوش دادم و حتی باز هم سیر نشده بودم از شاهنامه و باید بیت مورد علاقهام در مورد گردآفرید را هم استوری میکردم. اما وقتی خواستار سوختن این علاقه شدم که مدتی از تمام شدن صداها گذشته بود و دو طرف سرم شدید درد میکرد، طوری که حتی شدت درد از شدت خستگی بیشتر شده و نمیگذاشت خوابم ببرد.
۵~این و این را درست کردم، در باب اولی باید بگویم که این آهنگ انگاری مرتبط است با باران پاییزی ولی گمانم که بهار همانطور فصل عشق است که پاییز. اصلاً عشق مگر فصلی کار میکند؟ از من میپرسید میگویم در گرمترین ماه سال یا همان مرداد هم میشود عاشقی کرد، آنهم گرمتر از همیشه. بعد از مدتها آهنگ را پخش کردم ببنیم چطور بوده که نگهش داشتم در لیست پخشم و دیدم چقدر با عکس مدنظرم جفت و جور است و رفتم در کار درست کردن فیلمش. خواستم موسیقیِ بیکلامِ اول و آخرش را حذف کنم اما دیدم که میتواند ساحت تفکر باشدو تصمیم و اصلاً آهنگهای یگانه است و موسیقی متنهای یگانهاش. در زیر همان ویدیو میتوانید آهنگ را دانلود کنید. هوای دلم عجیب تمنای باران و طراوت و بوی خاک را دارد، امید که همامشب ببارد. اما در مورد دومی، خیلی قبلترها درستش کرده بودم و توییتش هم کردم. اینجا که میگه: "خون میچکد از دیده در این کنج صبوری / این صبر که من میکنم افشردن جان است" :) اگر خواستید کاملش را بخوانید.
معنی واژه ها و دیدگاه مردم نسبت بهشون در گذر زمان تغییر میکنه. همیشه هم تغییر چندان خوبی نیستش... چون بنظرم اهمیت واژه ها به تفکرات و معانی پشتشون هست و خود واژه ها به تنهایی معنایی ندارن.
فعالیت واقعا خوبی دارین 😊 واقعا قابل تحسینه. من اخیرا کم وقت میکنم مطالب رو بخونم ولی موضوعات واقعا جالبی هستند. موفق باشین!