روز هجدهم
در مورد یک روز معمولی شخصیت اصلیتان بنویسید.
چشم که باز کردم از کوه سنگینتر مینمودم. بهترین جا همین تخت خوابم بود و نمیدانم چه لزومی داشت که هر روز و هر صبح بهترین جای جهان را رها کنم به حال خودش و بروم در جاهایی معمولی. آشپزخانه، پذیرایی، اتاق، و پذیرایی، آشپزخانه، اتاق. از موقع قرنطینه تمام اوضاعم همین بود. چه بسیار ناآدمهایی که از اول قرنطینه تا کنون بارها از لب دریا با من تماس گرفتند. چه بسیار ناآدمهایی که گفتند: ماسک بزنیم کرونا فکر میکنه میترسیم ازش. و چه بسیار من که همیشه در قدرمطلق قرنطینه بودم. مسواک زدنم که تمام شد نگاه دوختم به آینه. دختری که نگران بود به من، شبیه به عاطفۀ هر روز بود. میشناختمش، همیشه طوری نگاهم میکرد انگار که سیب زمینی هستم. اصلاً برای او تمام دنیا سیب زمینی بود. شاید هم فقط انعکاس سیب زمینی بودن خودش را در دیگران میدید. دندانهایم سفید شده بود و این موضوع را خیلی وقت قبل فهمیدم اما خواستم امروز بیش از هر روز سیب زمینی گونه نگاه کنم به خود سیب زمینیام و به این فکر کنم که اگر زمینی نبودم و یک سیب زرد شیرین بودم چه؟ اگر یک سیب ترش مزۀ سبز بودم چه؟ یا یک سیب قرمز خوشدل؟ اگر من هر چیزی بجز من بودم بهتر نبود؟
برادرم دو بار در زد: اشتباه گرفتیها، حموم بغلیِ
ادای خنده درآوردم: بامزه
بیرون که آمدم طوری نگاهش کردم انگار کشتیهایم را غرق کرده. نشستم روی مبل پذیرایی، تلویزیون داشت در مورد بسته های آموزشیای حرف میزد که میتوانست ۸۰ درصد کنکور را در دو هفته ببندد با این حساب خواندن یکساله ی من برای کنکور و بدنبال آن رتبۀ دلنچسبم برای این بود که من فلان بسته آموزشی را نداشتم. حیف شد، با آن بسته میتوانستم کمتر از یک ماهِ آخر را بخوانم تازه به دوره هم میرسیدم یقیناً. آه و افسوس. تلویزیون را خاموش کردم و وارد اتاق شدم. اولین کلاسم کنسل شده بود و دومی هم تا سه ساعت دیگر برگزار نمیشد. نگاهم افتاد به کتابخانه. چهار کتاب نخوانده داشتم. اولی را باز کردم و شروع کردم به خواندن. مدتی که گذشت فهمیدم پنج دقیقه مانده به کلاس دومم و داستان دقیقاً رسیده بود به حساس ترین نقطه. یک نگاه انداختم به لپ تاپ و یک نگاه هم به کتاب. صفحه را ورق زدم و در دل گفتم: هر کاری که دوست داری انجام بده مهم اینه که اون کار ارجح تو باشه و لطمه ای هم به دیگران نزنه. فکر نمیکنم رفت و آمد من در مسیرهای چهار دیواریِ خانه یمان باعث این تیتر شبکه خبر باشد: امروز، بیشترین آمار مبتلایان در روز. میتوانم مفتخر باشم به اینکه کاری که دوست میدارم نمره حضور و غیاب را از کارنامه ی من کم میکند ولی چندین و چند آدم از کره ی زمین را نه.
چقد جذاب مینویسی آخه.
👏👏👏👏👏👏👏👏