روز ششم
به غذای موردعلاقهتان فکر کنید. کاری کنید که تا جایی که میشود حالبهمزن بنظر برسد.
اخطار بعد نوشت: تمام تلاشم رو کردم تا جایی که میشود به صورت سوال عمل کنم، تمام تلاشم را ها...
_به چی فکر میکنی؟
+به این آهنگِ که میگفت: عزیزم کجایی؟ دقیقاً کجایی؟
لبخند ژکوند تحویلم میدهد: دلت تنگِ کیه حالا؟
+قورمه سبزی
_مسخره کردی منو؟
+نه بخدا، دلم بدجور قورمه سبزی میخواد، بهترین غذاست توی دنیا، قبول نداری؟
_واقعاً به قورمه سبزی فکر میکردی برای اون آهنگه؟
+آره خب، چیه مگه؟
_پسره ی خل
+خل چیه دیوونه، نشنیدی یکی برگشته با پیتزا ازدواج کرده؟ من فقط به قورمه سبزی گفتم عزیزم، چیه مگه؟
_اون خل تر از توئه، من نمیدونم یعنی وقتی پیتزاش بگنده همسرش رو میندازه آشغالی یکی دیگه میخره؟
+چرا بگنده؟ میخورتش خب
_دیگه بدتر
+پسر انقدر خنگ نباش، تو فرض کن با یه غذا ازدواج کردی که هم موردعلاقته، هم حرف نمیزنه، هم گیر نمیده بهت، چی از این بهتر؟
_تو دیگه کی هستی، واقعاً که
+دروغ میگم مگه، تو الان هر کاری هم بکنی من از قورمه سبزی بدم نمیاد که نمیاد
-باشه، امتحان میکنیم پس
+هه، بچه می ترسونی
_فرض کن همین الان رفتیم رستوران، تو یه قورمه سبزی سفارش دادی، آوردن برات و توام همش رو خوردی، بعد برمیگردی میگی میخوای از سرآشپز تشکر کنی، یکدفعه سرآشپز میاد میفهمی ای دل غافل اینکه موش سرآشپزه، بعد بر میگرده بهت میگه با اون رفقای موش دیگش سبزیها رو خرد کردن بعد
حرفم را قطع کرد: خیال کردی، تازه من دوست هم دارم موش سرآشپز رو
_پس اون موشه چی بود که یکبار سر خیابون باهم دیدیمش تا سه ماه از اونجا رد نمیشدی؟
+ربطی نداره داداش، بیخیال اصلاً، این چه بحثیه آخه
_نه، به جاهای باحالی رسیده، صبر کن، حالا فکر کن این وسط که موشها غذا رو درست کردن و این جریانها، چشمت میخوره به بشقابت و یه دو سه تا موی ریز آبی می بینی
چهره اش درهم و سرخ شد، رگش هم متورم، هول لبخند زد: همین؟ الان فکر کردی متنفر شدم از قورمه سبزی؟
_اونوقت زبونت رو بیرون میاری می بینی یه دو سه تا مو هم روی زبونته
+بسه دیوونه، لال شو فقط
خندیدم: فکر کنم قراره تا سه ماه لب به قورمه سبزی نزنی
بلند شد و دوید دنبالم: دعا کن دستم بهت نرسه، یک موش سر آشپزی نشونت بدم
داد زدم: موش سرآشپز با موهای ریز آبی توی قورمه سبزی
یکدفعه یک ماشین آمد و از رویم رد شد، من هم خیلی شیک چسبیدم به آسفالت کف خیابان تا من باشم با غذای مورد علاقه ی نویسنده در نیفتم.
پی نوشت: باید دلم خنک میشد D:
آخرش اگه جور دیگه ای تموم میشد اصلا نابود میشدم -_-
الحق قورمه سبزی یکی از خوشمزه ترین حس های دنیاست =)))