رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

روز چهارم

سه شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۳۸ ب.ظ

تصور کنید که شخصیت اصلیتان‌ به تندیس تبدیل‌شده است. افکارش را توصیف کنید.
 

 

از جانب شکوه به ابرهه می مانست، وزوز، از جانب زیبایی به درخت بید مجنون، از دیگر جوانب هم مثل پو بود، نه دست داشت و نه پا، نه حرف میزد نه گوش میداد، وزوز، طی یک تصمیم آنی از راهروی گوشش وارد شدم، بی اجازه، بی خبر، صدایش درنیامد، انگار نه انگار که مگس بودم و گوش آزار، اگر تنبل هم بود تا بحال از خواب بر میخواست اما این ابوالهول آب از آبش تکان نمی‌خورد. صدایی پیچید در سالن میانی گوشش: من آزارم به مورچه هم نمیرسه بیا برو بیرون، بذار تو حال خودم باشم
_فکر کردم حرف زدن بلد نیستی، چرا زودتر صدات در نیومد؟
_ذهنمه که داره باهات حرف میزنه
_چرا؟ دهانت را چه شده؟
_چرا مثل مارکو پولو حرف میزنی؟
_همینطوری، چی هستی تو؟
_من تندیسم، تندیس فردوسی
_نگو نگو اگه بگی شعرا دق میکنن
_نکنه قرصهات رو با نوشابه خوردی؟
خندیدم، وزوز
_میشه انقدر سر و صدا نکنی اگه راستش رو بخوای، دارم روی شاهنامه دو کار میکنم، نیاز به تمرکز دارم، توی این جدیده معلوم میشه رستم زنده بوده و هممون رو گذاشته سرِکار، بعد میاد میره پیش مامان بزرگِ بچهه توی داستان قبلی، اونجا صحنه ی مادربزرگُ کف گیر و رستمُ گرزش رو شرح میدم، حالا دارم روش کار میکنم...
_وزوز
_ببینم تو اصلاً گوش میدی؟
_وزوز
_مثل آدمیزاد حرف بزن خب
_وزو..
_بسه دیگه، یعنی توهم زده بودم و تمام مدت با خودم فکر میکردم... آخه کی به یه مجسمه میگه ابرهه و درخت مجنون جز خودش، همیشه همینجوریِ، حتی یه مگس هم پیدا نمیشه به حرفهات گوش بده، همیشه توی سکونی و توان حرکت نداری چون تو رو ساختن که مجسمه باشی و همیشه هم مجسمه باقی می مونی، بنظرم هیچ چیزی نمیتونه لذت بخش تر از حرکت و پویایی باشه، خوشبحال انسانها، یعنی خودشون این رو میدونن؟

پی نوشت: همین که سوال رو خوندم یاد زارتوگ توی میمونهای فضایی افتادم برای همین هم عکسش رو گذاشتم وگرنه جناب فردوسی کجا، زارتوگ کجا!

  • Fatemeh Karimi

چالش

نظرات (۱۰)

کاش میشد یه نظرسنجی بذارم آیا چالش سی روز نوشتن اینجانب را می خوانید؟
گزینه یک)اصلاً
گزینه دو)کاملاً
گزینه سه)وبلاگ رو باز میکنم که فقط ستارش خاموش بشه
گزینه چهار)سی روزه!!!

پاسخ:
😅 ولی ببخشید بابت آن ستاره ی هر روز...

گزینه دو (:

چرا نخونیم؟ (:

من میخونم و دوست داشتم تا اینجا.

روشن شدن ستاره همیشه امید بخشه.

 

پاسخ:
ممنونم ریحانه جان :)
احساس میکنم چون سخته احتیاج به قلمهای قوی داره...
خیلی خوشحال شدم از نظرت :))

گزینه سه ببخشید

پاسخ:
مرسی از صداقتتون

سلام

گزینه دو

اتفاقا چالش سختیه و چقدر شما خوب دراوردیش

الیته من نوشته های دیگران رو نخوندم

ولی قطعا مال شما از بهترین هاست

🌹♥️🙏

پاسخ:
سلام :)
مرسی معصومه جانم، خیلی خوشحال شدم که اینطور فکر میکنی :)
لطف داری🙏🏻💛

آقا من بعد چند روز اومدم با یک عالمه ستاره روشن.چی شده>

پاسخ:
من که دارم چالش سی روزه شرکت میکنم و در تکاپو هستم که خوب بنویسم ولی نمیدونم چقدر میتونم موفق باشم
یه خبر دیگه اینکه دلتنگ پستهاتم :)
  • آرتـــ ـــمیس
  • عکس پست خیلی باحاله :دی 

    پاسخ:
    مرسی :)
    زارتوگ از اون بدهاییِ که بلاهایی که سرش میاد خوشمزه اش میکنه D:
  • نهالِ کوچک🌱
  • گزینه ۲ :)))

    پاسخ:
    ممنون ممنون :))

    گزینه دو. 

    شاید هم سنجش و قلم‌چی :)

     

    چه خوب که متعهدی به چالش، من فکر کنم اگر بنویسم، وسطای چالش فرار کنم برم...

    پاسخ:
    خوشحال شدم میخونی :)
    همون گزینه دو جواب میده ولی ها😂

    ممنونم، امید که متعهد بمونم، در مورد رها هم اشتباه میکنی مطمئنم خیلی هم منظم و دقیقِ :)

    قوربانت دختر.تو عالی می‌نویسی.ایشالله به زودی می‌نویسم

    پاسخ:
    💛 مرسی جانم :)) خیلی هم خوب😍

    من فقط خراب کامنت ناشناسم😂❤️

    مثل ایشون صادق باشید😂❤️

    +احساس میکنم هر روز که میگذره چالش سخت تر میشه 🤪

    پاسخ:
    😂
    👌🏻
    +منم هر روز که میگذره احساس میکنم نیاز به قلم قویتر دارم 😅
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی