پراکنده نوشت (۱)
پیش نوشت: روزانه نویسی های پراکنده که خواندنشان لطفی ندارد، ولی دوست داشتم بنویسم :)
۱~چند وقت پیش در ماشین برادرم بودم و رادیو آوا در حال پخش آهنگهای خواننده ای جدید بود، که البته آهنگش هم کمی خوب بود، بخاطر صدای آهسته گیتار آنهم، ولی صدای خود خواننده، گوشتان سلامت، من و برادرم هر دو متعجب بودیم که چرا آلبوم داده و حالا اصلاً آلبوم داده که داده چرا دیگر رادیو آوا پخشش میکند؟!
آهنگ بعدی هم از خواننده ی تازه ی دیگر و بعدی هم و بعدی هم، برادرم گفت: چرا آخه! خود...(اسم خواننده ی مورد نظر) هم خواجه امیری گوش میده..
۲~به برادر کوچکترم مدتی قبل میگفتم که اگر بخواهند فقط مطالب بدردبخور را بنویسند، میتوانند تمام ابتدایی را در دو صفحه خلاصه کنند و او بحث میکرد که: نخیر، همه ی اینها مهم است و تو اشتباه میکنی و اینها، حالا درست که دیگر نه دو صفحه، ولی کتابهای ابتدایی مطالب بی اهمیت حتی غلط بسیار دارد، از اینرو بیانش کردم ولی چون دیدم خیال تمام کردن مشاجره را ندارد، گفتم: نظرت راجع به آقا و خانم درسها چیست؟ تعجب کرد، خندیدم: مثلاً من میگویم آقای ریاضی، آقای فیزیک
حرفم را قطع کرد: خانم فیزیک
با لبخند گفتم: آره، خانم فیزیک بهتر است، آقای اجتماعی
تأیید کرد و گفت: خانم فارسی، آقای علوم
سرم را تکان دادم، پس از آن شبه بازی بحث جدیدی بینمان رخ داد در مورد آقا یا خانم بودن اشیا، بنظرتان آقای تلویزیون بهتر نیست؟ D:
۳~به این فکر میکردم که وقتم زیاد پر است برای همین خواستم چند هفته ای بروم از بیان، چون خیلی سر میزنم و تمام وبلاگهایی که دنبال میکنم، میخوانم و... ولی دیدم نمیتوانم :") همچنین گاهی به سرم میزند اصلاً اینهمه از عشق او میگویم، حق تکثیر دارم یا پروانه انتشار یا یک همچین چیزی، ابتدای کارتونهای بود که از سک سک در می آوردم و تماشا میکردم =)
اما اینکه هیچ اجازه ای به من ندهد فکرش را نمیکنم، یعنی حتی اگر عمیقاً راضی نباشد که من عشق به او را در بوق و کرنا جار بزنم، حداقل کمی حق را به من میدهد، بگذریم.
۴~سوالی بود در چالش سوفی که در وبلاگ آرتمیس دیدم و دوست داشتم جواب بدهم: نزدیکترین شخص بهت کیه؟
دلارام :)
خب... گفتم که من همان دلارامم و دلارام همان من؟
نمیدانم چطور باید این را توضیح دهم، دوستان خیلی خوبی دارم، و خانواده ای دوست داشتنی و مادرم، که همه شان، مخصوصاً مادرم، بسیار بسیار بسیار برایم ارزشمندند اما فکر نمیکنم کسی بهتر از دلارام من را درک کند و بیشتر از دلارام کنارم باشد..
تبصره: البته گاهی دلارام دو معناییست، معنای اول: من، معنای دوم: ذوق نوشتن من
یکبار ابتدای یکی از متنهای توی دفترچه ام نوشتم: به به! دلارام! از این طرفا؟ دیگه اینجاها غریبه شدی و چسبیدی به وبلاگ..
۵~دوست داشتم در مورد فال اتفاقی ای که گرفتم، برایتان می نوشتم اما احساس میکنم توضیح در موردش دشوار است پس خلاصه کنم: بهترین جوابی که حافظ در تمام طول زندگی و در تمام دفعات فال گرفتنم به من داد، همین بود، بقدری صحیح و جفت و جور بود که اگر اقیانوس بودم، هم اکنون از فرط اشک ریزی خشک شده بودم چه رسد به اینکه آدمم!
پی نوشت: اینطور گفتن از روزمرگی هایم از کجا میایید: اینجا، روزانه نویسی های سما که مرا ترغیب کرد اما خودم این کار را بلد نیستم و فقط دوست داشتم امتحان کنم :)
پی پی نوشت: پراکنده نوشت عنوانی است تقلیدی از وبلاگ یک جرعه لبخند، با تشکر از گلشید جان.
روزانه نویسی هم خوبه ، گاهی بنویس:)