السای ثانی
راهنمایی بودم به گمانم،
دلداده ی السایِ متفاوت که درک نمی شد،
مادرم یک لباس مجلسیِ آبی تیره داشت، رنگش را دقیق به یاد ندارم اما به یاد دارم آن لباسی که تا سالها بعد هم به تنم زار می زد را پوشیدم به علاوه ی یک دستکش و یک شنل، با کمی اغماز شده بودم السای ثانی، درست تکه به تکه این کلیپ را اجرا کردم یکبار با پس زمینه ی صدای السا و بار دیگر فقط با صدای خودم. (البته غیر از درست کردن اولاف و قصر یخی)
برادرم طعنه می زد: اصلاً تو از خود السا هم بهتر نقش آفرینی کردی
مادرم هم مثل همیشه میگفت: خیلی هم قشنگ شده دخترگلم
از نظر مادرم، من و برادرانم تافنه ی جدا بافته هستیم، آن هم چه تافته های گرانبها و ارزشمندی!
البته گمانم این است که تمام مادرها فکر می کنند فقط فرزندان خودشان فرزند هستند، درست شبیه به شازده کوچولو که تصور می کرد فقط گل خودش است که گل است و در دنیا نظیر ندارد :))
منم همیشه دلم می خواست السا باشم ..موهامو اونجوری کنم ولی خب موهام همیشه کوتاه بوده D:
اشکال نداره بذارمش تو پیوندهام پست رو ؟