رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

کاش میشد بعضی احساساتمان را جایی جا بگذاریم

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۰۱ ب.ظ

تعجب نکنید! منظورم دقیقاً همین بود که نوشتم، تا بحال شده از اعماق وجودت خسته باشی؟ دوست نداشتی اگر میشد خستگیت را بگذاری روی طاقچه و بلند فریاد بزنی:من خستگیمو گذاشتم اینجا، کسی دست بهش نزنه.

بعد تأکید کنی:با توام هستم...(نام برادر یا خواهر کوچکترت که معمولاً دنبال هر چیزیست که از آن منع شده باشد)

خنده‌دار می شود اگر اینبار هم گوش نکند :)

احساسات دیگر هم جالب میشد اگر می‌توانستی از شرشان خلاص شوی، مثلاً تنفر، به شدت از کسی متنفر هستی و هر بار  خودت را گول میزنی که نه، من دیگر از فلانی متنفر نیستم، ولی وجدانت نیشگون میگیرد افکارت را و طعنه میزند:درغگو.

خیلی خوب میشد اگر می‌توانستی تنفرت را بیندازی ته یک چاه در بیابان، آنوقت شرش دامن بیچاره‌ای را می‌گرفت که از آن چاه آب می‌نوشد.

یا حتماً بوده زمانی که از عصبانت در حالت انفجار باشی، خوب نمیشد اگر می‌توانستی هر قدرش را که اضافی است، همان لحظه در خاک گلدان کنارت خالی کنی. تصورش کمی مشکل است، نه نه، تخلیه‌ی عصبانیتت را نمی‌گویم، گل در حال انفجار را می‌گویم.

لذت بخش نبود اگر هر وقت از تنهاییت خسته شدی آن را می‌انداختی داخل سطل زباله، آنوقت دیگر تنها نبودی بلکه گربه‌ی بیچاره‌ای که آشغال‌ها را میجوید، تنهای تنها بود.

اما عشق چی؟ فکر کن اشتباهی عشقت به حضرت دلبر را جا بگذاری توی قفسه‌ای کتاب در کتابخانه‌ای عمومی، اگر انسان خوشبختی به قصد برداشتن کتابی دست میبرد سمت قفسه چی؟

حالا برو خر بیاور و باقالی بار کن :))

  • Fatemeh Karimi

تنهایی

نظرات (۴)

خیلی به اینکه احساساتم رو جا بذارم نیاز دارم(:

پاسخ:
آره، منم :)
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • حالا کجا می‌تونیم احساسات خوبی که بقیه جا گذاشتنو پیدا کنیم برداریم؟ :))

    پاسخ:
    شاید در قفسه ی کتابخانه ای عمومی و شاید هم... :)
    هیچ اطمینانی وجود نداره مگر اینکه برای هم دعا کنیم قلبمون جایی باشه که دیگران کلی حس خوب توش جا گذاشته و بهمون هدیه داده باشن
    پس امیدوارم برای تو اینطوری باشه فاطمه جان :)

    می‌شد طهارت کودکی را داخل صندوق امانات مستور کرد و در بحبوحه فرتوتی به آن پناه جست؟

    پاسخ:
    کاش می شد :)

    چ متن قشنگی!

    کاش میشد خستگیامو بزارم لب طاقچه و ...

    پاسخ:
    ممنون :)
    کاشکی واقعاً می شد...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی