رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

متعلّم زیبا روی و معلم

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۵۹ ب.ظ

تکلیف دوست داشتنی و سخت: برگزیدن یک حکایت از گلستان به انتخاب خودتان
(استاد تأکید داشتند بر روی یکی بودنش و گفتند نهایتاً دو تا)
به خودم میگفتم: نه، نه، حق اینکار را نداری که زود بروی سراغ باب پنجم(در باب عشق و جوانی)، بقیه را هم باید نگاه کنی و بخوانی بعد هر کدام بیشتر دوست داشتی، جسارت کردم و صرفاً از جهت سلیقه ی خودم چندین حکایت را انتخاب و نمره گذاری کردم(شرمنده سعدی جان، کارهای آدمهای معمولیست دیگر)
باب به باب در انتخاب جلو میرفتم از هر باب شاید نهایتاً سه الی چهار حکایت را انتخاب کردم اما از باب مورد نظر، این و این و این و این و این و... (_تموم نشد؟ _این دیگه آخریشه) خلاصه که خودم هم میدانستم در آخر بسی سختی می کشم در انتخاب بین ۹/۵ ها، ۹/۷۵ ها و ۱۰ ها
اما در هر حال این شد انتخابم:

یکی [را] از متعلّمان کمالِ بهجتی بود و طیبِ لهجتی و معّلم ازان جا که حسِّ بشریّت است با حُسنِ بشره او معاملتی داشت [و] زجر و تنبیهی که بر کودکانِ [دیگر] کردی در حقِ وی روا نداشتی [و] وقتی که به خلوتش دریافتی گفتی:
نه آن چنان به تو مشغولم، ای بهشتی روی
که یادِ خویشتنم در ضمیر می آید
ز دیدنت نتوانم که دیده در بندم
وگر مقابله بینم که تیر می آید
باری پسر گفتا: چنان که در آدابِ درسِ من نظری می فرمایی در آدابِ نَفْسم همچنین تأمل فرمای تا اگر در اخلاقِ من ناپسندی بینی که مرا آن پسنده همی نماید برآنم اطلاع فرمای تا به تبدیلِ آن در سعی کنم. گفت: ای پسر، این سخن از دیگری پرس که آن نظر که مرا با تو است جز هنر نمی بینم.
چشمِ بداندیش که بر کنده باد
عیب نماید هنرش در نظر
ور هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند بجر آن یک هنر

《گلستان: حکایت پنجم از باب پنجم》

پی نوشت: چون هم خاطره بود و هم کتاب، هم رفت در یادْمان و هم جا شد در جاکتابی.

پی پی نوشت: این را برای خودم درست کردم ولی گفتم اینجا هم بذارم، دیگر اینکه اگر دیدید و دوست داشتید، #240*780* را شماره گیری کنید D:

  • Fatemeh Karimi

خاطره

شعر

عشق

کتاب

نظرات (۱۲)

من عاشق باب چهارم هستم از فواید خاموشی.خیلی زیباست.

..

.

.«مگو اندوه خویش با دشمنان 

که لاحول گویند شادی کنان.»

این هم بیت مورد علاقم از یکی از حکایاتش هست.

 

پاسخ:
درسته :)

چه زیبا، مرسی گفتیش💛

مرررسی واسه کلیپ منم رای دادم بهش

پاسخ:
خواهش میکنم :))

من یکی هنوز سمت گلستان سعدی نرفتم ولی تک‌تک شعر های بوستان رو حفظم

حکایت پیشنهادی دارید بگید از اونا شروع کنم😁

پاسخ:
از اول شروع کن بنظرم
اگه بخوام بگم خودش اندازه یک باب میشه😅
چه خوب که کل بوستان رو حفظی😍 احسنت💙

عجب معلمی ///////: 

توف توف

پاسخ:
به چه دلیل لایق این توهین شد؟
بچه خوبی بود که

من به ستاره هشتم رای دادم...

پاسخ:
خیلی خوب بودن اونا هم...

+چه خوب که برگشتی راستی :))
  • نرگس هواخواه
  • سلام عزیزم وبلاگ قشنگی داری ممنون میشم شما هم در صورت تمایل متقابلا منو دنبال کنین

    پاسخ:
    سلام :)
    رویای پاک رو که خوندم، چشمام قشنگ شد، دنبالت کردم بانو.

    تبعیض بین دانش آموزان  به خاطر چهره اش /:

     

    + مرسیییی

    پاسخ:
    😂 بیشتر بخاطر عشق بودها، بعد بنظرم اون زمان زدن دانش آموزان یه عمل ناپسند نبوده بیشتر مثل یه جور ویژگیِ معلمها محسوب میشده.

    + 💛
  • نرگس هواخواه
  • لطف کردی عزیز دل

    پاسخ:
    🌸🌸🌸

    پس من چرا از توش عشق دریافت نکردم ؟

    فکر کنم  قضیه "شاهد بازی" که اخیرا دوباره مقاله شو خوندم زیادی روم تاثیر گذاشته /:

    پاسخ:
    احتمالاً 😅

    چه عالی

    + قضاوت بدون حب و بغض :) 

    پاسخ:
    سپاس🌷

    سلام! :)

    من خیلی دوست دارم گلستان و بوستان رو کامل بخونم 

    اما متاسفانه هنوز موفق نشدم :(

    موفق باشید کلی :)) 

    پاسخ:
    سلام :)
    امیدوارم بخونی هر چه زودتر، از کفت نره =)
    مرسی جانم، همچنین💛

    به به عجب حکایتی.

    قیامت میکنی سعدی بدین شیرین زبانی!

    پاسخ:
    چه زیبا تغییرش دادین :)
    آخرش (ها) داشته باشه زیباتر هم میشه بنظرم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی