رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است

هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشن گر است
لیک عشق بی زبان روشن تر است

چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عقل در شرح چو خر در گِل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رومتاب

《مثنوی معنوی: دفتر اول》

  • Fatemeh Karimi

سلام 🖐🏻

🍁🍂🍁 وقت پاییزیتون بخیر 🍁🍂🍁

 

بیایید مشاعره به سبک رندترین تاریخ قرن :)

 

 

پی نوشت:جالبه که ۹:۹ دقیقه هم نگاه ساعت کردم :)

  • Fatemeh Karimi

 

 

چونکه اسرارت نهان در دل شود

آن مرادت زودتر حاصل شود

 

موافق یا مخالف؟

 

پی نوشت: منم نظرمو میگم 👇🏻 :)

  • Fatemeh Karimi

دل اگر مرا شناسی غم جان به من نگویی
که همیشه هست پنهان غم دل درین سیاهی

دل اگر مرا شناسی ز دری دگر ننالی
که همیشه هست دردت پی امتداد دردی

دل اگر مرا شناسی پس هر غمی نگریی
که همیشه هست اشکی پس انتهای شوری

دل اگر مرا شناسی نتوانی بگریزی
که در این نمود بازار پر التماس مکثی

دل اگر مرا شناسی ندهی ز زخم نشانی
که تمام نوشدارو بر سهرابیست فانی

دل اگر مرا شناسی یک شبی دگر نمانی
که گر انتهای آنش نبود روی سپیدی

تو هم از سهام عمرت دگر اینبار تمامی
دل اگر مرا شناسی غم جان به من نگویی

 

فاطمه کریمی (صبرا)

  • Fatemeh Karimi

مدت ها پیش بود، خسته بودم و کلافه، و مثل همیشه تنها :) با خودم گفتم بهتر است کمی از شعر نو فاصله بگیرم و ببینم می توانم شعری بگویم که وقتی آن را تقطیع می کنم ذوق کنم از اینکه وزن عروضی دارد و خب قوت قلب دیگرم هم همان قدرت عشق بود و شعر گفتن به یادش...

یاد دارم در دفترچه ی (شاید بتوان گفت) خاطراتم برایش نوشتم:

فکر کردی فقط در افسانه هاست این که می گویند: به یاد روی شیرین بیت می گفت

و بعد گفتم از آنجایی که در عروض بهترین است (از نظر من)، چک کند وزنش را، تا ببیند با در نظر گرفتن چند اختیار شاعری، هزج مثمن سالم در می آید یا نه؟

هر چند این ها هیچوقت به دستش نمی رسد...

بگذریم، قبل از نوشتن شعرم، چند چیز به ذهنم می رسد:

اول) خواستم بنا به دلایلی قبل از شعرهای نویی که نوشته ام، این را پست کنم

دوم) من شاعر نیستم پس خواهشاً طوری انتقاد کنید که خیلی ناراحت نشم :)

  • Fatemeh Karimi

«به نام بصیر»

 

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

 

هاتف اصفحانی

 

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند

که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت

به رقص درآیی

قصه عشق، انسان بودن ماست.

اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست

سرت را بالا بگیر و لبخند بزن

فهمیدن، کار هر آدمی نیست.

 

احمد شاملو

  • Fatemeh Karimi