رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سریال» ثبت شده است

پیش‌نوشت: متن زیر در مورد متیو پری‌ست.

خیلی دوست داشتم کتابش را تاوقتیکه هنوز زنده است بخوانم اما مثل خیلی چیزهای دیگر آنرا هم عقب انداختم. آدمی که مثل من باشد دوست دارد آنچه دوست دارد را با تمام علاقه و حواس بخواند برای همین هم همین میشود بهانه‌اش برای تعویق کارها. صحبت از آنچه دوست دارم شد، نمیدانم فرندز دیدن بعد از او چگونه است و نمیخواهم درموردش فکر کنم. پس به این‌فکر میکنم که باید درمورد فرندز از میم تشکر کنم. صحبت‌های او و اینترنت بود که باعث شد فرندز را ببینم. بعد هم دوتا از نزدیکترین آدمهای زندگی‌ام را با فرندز آشنا کردم. شخصیت موردعلاقه یکی از همین آدمها چندلر است. حالا که به اینجا رسیدم و توانایی بیانش را ندارم، برمیگردم به زمانی که برای اولین بار فرندز را میدیدم، دورانی که سریال را شروع کردم به دوره جدیدی از زندگی‌ام وارد شده‌بودم، چالش‌های جدید زیادی درانتظارم بود و من هنوز درگیر دوره مزخرف قبلی بودم. فکر میکردم قرار است تا همیشه هم درگیر آن دوره مزخرف بمانم. فکر میکردم تا همیشه همان انسان گوشه‌گیر باشم که بزور لبخند میزند. فکر میکردم یک فضایی باقی بمانم. کسی که قرار است آخرین انتخاب آدمها برای هم‌صحبتی باشد. اما بعد مثل خیلیهای دیگر فرندز را در آن شرایط سخت پیدا کردم و به جرئت میگویم که زندگی کردن را با این سریال آغاز کردم. لذت بردن را. داشتن دوست را و دوست داشتن را. تعجب میکردم کسی که او را نمیشناسم بزرگترین دلیل خنده‌هایم باشد. کسی که درمورد او در دفترخاطراتم نوشتم فکر نمیکردم روزی حرفهایش باعث بشود بجای گریستن در بالشت به خندیدن در بالشت روی بیاورم. کسیکه همه میدانند بامزه‌ترین فردیست که می‌شناسند. "من عشق را بخاطر خواهم داشت. تو آنرا به من یاد دادی."_آهنگ first love از Utada Hikaru

پی‌نوشت: اینجا از فرندز گفتم. شماره ۷.

  • Fatemeh Karimi

پنجاه و یک قسمت، فقط سیزده قسمت تماماً باهم بودن جان و صنم، مگر زندگی هم همین نیست؟ تا زمانیکه به قله برسی مدام اتفاقات میریزند و تو را، انسانهایی که دوست داری را، حتی زمان را به بازی میگیرند. حتی وقتی به قله رسیدی باز هم تمام نشده؛ حفظ تعادلت و یادگرفتن اوج تو را به سختی می‌اندازد. پرنده سحرخیز هم مثل زندگی فقط یک قول به ما میدهد آن هم اینکه بالاخره همه چی آن چیزی میشود که تو میخواهی اگر در مسیرت پیش بروی و ناامید نشوی که اگر هم شدی بدانی که روزی که ممکن است همین امروز باشد قرار است باز هم یک انسان امیدوار باشی. و امیدواری حس دم‌دستی‌ای نیست، فکر کنم امیدواری در حدی مهم است که این حرف را گفته‌اند: یک عاشق همیشه امیدوار است... به داستان سریال که برسیم باید بگویم هنوز بعد از سه بار دیدن جاهایی برای کشف دارد. راحت نیست علاقه‌مند شدن من به یک فرهنگ، یک زبان، یک حیات. از آنجایی که دانشجویان ادبیات در هر کشور جذاب‌تر از زبان و ادبیات خود نمی‌یابند خیلی درگیر زبانها نمیشود اما پرنده سحرخیز باعث به وجود آمدن این علاقه در من شد. کمی هم جزئیات: صنم نویسندگی‌اش را با این جمله شروع میکند: "دو تا آرزو دارم، یکیش اینکه یه روز یه نویسنده‌ی بزرگ بشم و اینکه توی گالاپاگوس زندگی کنم." هنوز درگیر این هستم که چطور دو انسان میتوانند انقدر شبیه به هم باشند و انقدر تفاوت داشته‌باشند؟ 

  • Fatemeh Karimi

۱) _فکر کنم دوباره عاشقت شدم.
+نه دیگه! همه چیز از اول شروع نشه.
_از اول نیست دوباره و دوباره‌ست. "بدیر-سودا"_"سریال دلدادگی"

۲) دختر عصبی! دفنم! من دیوونه‌ی تو میشم، وقتی نیستی احساس میکنم ناقصم. وقتی تو رو ناراحت میکنم از خودم متنفر میشم. تو وقتی با فکت مغز منو میخوری من ازت سیر نمیشم. من عاشقتم. میمیرم. "یالین"_"سریال عشق از روی لجبازی"

۳) _من بخاطر اینکه خواهرم رو زدی میزنمت. بخاطر اینکه اشک خواهرم رو درآوردی.
+من هدفم ناراحت کردن دفنه نبود. فقط واقعیتها رو گفتم.
_کدوم واقعیتها؟
+با یشیم حرف میزدیم، در مورد ازدواجش با چنار، گفتم عشقشون تموم بشه هیچ نقطه‌ی مشترکی توی دستشون نمیمونه جز یه بچه‌ای که این وسط میمونه. یشیم ادعا کرد عشقشون تموم نمیشه. منم گفتم همه‌ی عشقها حتی برای منم تموم میشه. دفنه، دفنه اینو شنید.
_پس عشق تو از جنسیه که تموم میشه؟
+انگار مال تو نیست؟ فقط وقت نکردی کامل تمومش کنی.
_تو منو از کجا میشناسی که قضاوتم میکنی؟
+از خودم میدونم. فکر کردی من عاشق نیستم داداش؟ برای خواهرت نمیمیرم؟ برای اینکه ترکم کرد جیگرم آتیش نگرفت؟ مثل تو. ولی من میدونم مال ما هم یه روز تموم میشد و جاشو به چیزهای قابل اعتمادتری میداد فقط کسی با بعدش کاری نداره؛ همه گیر دادن به عشقو دارن میرن، چیه عشق عشق؟ یه چیز گذراست بگو دیگه داداش توپراک، عشق به چه دردتون خورد؟ برای اون بچه یه خانواده شد عشق؟ شما رو نجات داد؟
_(سکوت)
+آره اینطوریه داداش،‌ زودباش، حالا ادامه بده. "توپراک-یالین"_"سریال عشق از روی لجبازی"

۴) حسادت میکنم جی جی... من به سال‌های بی من اون حسادت میکنم. "صنم"_"سریال پرنده سحر خیز"

۵) جی جی من صنم رو خیلی دوست داشتم، خیلی زیاد، کسی رو اندازه‌ی اون دوست نداشتم، مثلاً من بیشتر از انسانها کوه‌ها رو دوست دارم ولی از کوه‌ها هم زیادتر، صنم رو دوست داشتم، مثلاً من کوه‌های تبت اینا رو هم دیدم، جنگهای آمازون رو هم دیدم، وقتی دیدم گفتم دیگه هیچی نمیتونه منو در این حد به وجد بیاره ولی اشتباه کردم، تو این دنیا هیچی به اندازه‌ی لبخند صنم منو به وجد نمیاره. اون یه چال گونه داره، من اون چال گونه رو با هیچی عوض نمیکنم، با هیچی. اما صنمه دیگه، گذاشت رفت. جی جی بهم بگو من الان اگه نرم چیکار کنم؟ "جان"_"سریال پرنده سحر خیز"

  • ۴ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۵۷
  • Fatemeh Karimi

۱) عمر من واسه فراموش کردنه تو کفایت نمیکنه، بیخیالِ عصبانیت شدم، انکارو گذاشتم کنار، همه چیز رو قبول کردم نیهان، همه چیز رو. خورشید من از این دستت طلوع میکنه و از این یکی غروب میکنه. "کمال"_"سریال عشق بی‌پایان"

 

۲) مردم به معجزه بیش از واقعیت باور دارن. "لولوش"_"انیمه‌ Code Geass"

 

٣) وقتی موسیقی رو با تموم وجود درک میکنی، وارد عرصه‌ی جدیدی از کشف زیبایی‌های دنیای هنر میشی، میفهمی هر چیزی توی طبیعت آهنگ و موسیقی خاص خودش رو داره، حتی داستانها. "آرمان"_"رمان قهوه‌ی سرد آقای نویسنده"

 

۴) یک شریک زندگی، اگر عشقی در قلبش باشد، حس میکند میتواند برایش زنده بماند. بدون آن، من تا حالا هفت تا کفن پوسانده بودم. "گریس ۳۱ از برمینگم"_"رمان من پیش از تو"

 

۵) مرا می‌بخشد آن پروردگاری   که شاعر را، دلی دیوانه داده "دیوان فروغ فرخزاد"

  • Fatemeh Karimi

۱) امید داشتن، احمقانه نیست. باید اعتقاد داشته باشی که همیشه اتفاقات خوب میفته. پسرم در این دنیا، باید سرنوشت خودت رو رقم بزنی. "پدر هوگو"_"سریال Lost"

 

۲) تو را دوست میدارم. تو عشق و امید و منی. بهار و سرمستی روح من هنگامی است که گلهای لبخنده‌ی تو شکوفه میکند. "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

 

۳) توی سن من، شمع از کیک باارزش‌تره. من از مردن نمی‌ترسم. نگرانم به اندازه‌ی کافی عمر نکرده باشم! باید روی همه‌ی تخته‌سیاه‌های کلاسها نوشته بشه: زندگی یه زمین بازیه نه چیز دیگه. "آقای هیچکس"_"فیلم Mr. Nobady"

 

۴) او هر جا باشد، قبله‌ام همان جاست. "شمس"_"رمان ملت عشق"

 

۵) در تمام زندگیش نگاهش بوده به دوردست، به آینده، به افق، هیچوقت نبوده ذهنش در جایی که بوده و کاری که میکرده. "یودا"_"فیلم Star wars"

 

پی‌نوشت: بعد از مدتها از این پستها :)

  • ۴ نظر
  • ۰۷ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۲۱
  • Fatemeh Karimi

1)_میری دنبالش؟
_اون دیگه تو گذشتست، من به گذشته اهمیت نمیدم، آینده هم دیگه برام اهمیتی نداره
_پس به چی اهمیت میدی تامی؟
_یک دقیقه...دقیقه ی یه سرباز..توی مبارزه تنها چیزی که داره همینه، یک دقیقه از هر چیزی، اونم یکدفعه. و بقیه ی چیزای قبلش هیچ ارزشی نداره، چیزای بعدش هم هیچ ارزشی نداره، هیچی در مقایسه با اون یک دقیقه هیچ ارزشی نداره. "صاحب بار-تامی"_"سریال Peaky Blinders"

2) لبخندش واگیر داشت و به من هم سرایت کرد. "لو"_"رمان پس از تو"

3) یکی از قوانین طبیعت این است که درد در شب تشدید میشود. به خاطر همین است که مناجات با خداوند در شب تأثیر بیشتری دارد. "طبیب"_"رمان آیات مَس"

4) انسانها، به رغم تفاوتهایشان یک چیز مشترک دارند: ناکامل بودن. هر کدامشان اثریست نیمه تمام. "شمس"_"رمان ملت عشق"

5) هر کسی شایستگیِ اینو داره که از اول شروع کنه. "ری"_"سریال Lost"

  • Fatemeh Karimi

 

با کیفیت تر

 

موافق یا مخالف؟

پی نوشت: قسمتی از سریال Lost

  • Fatemeh Karimi

1)رویاهای ما همه تحقق آرزوهای ماست. "آلبرتوی فیلسوف"_"رمان دنیای سوفی"

2) لبان تو، جز با خنده، چشمانت جز با نگاه محبت، و وجودت جز با خوش بختی نمیتواند در زندگی من موثر باشد. "شاملو"_"کتاب مثل خون در رگهای من"

3) تو یه شانس داری، شانست ممکنه یک در یک میلیارد باشه یا میتونه یک از دو باشه، ما داریم در مورد افسوس خوردن در آینده حرف میزنیم که این موضوع همیشه شانس وقوعش صد درصدِ."بروک"_"فیلم Befor we go"

4) _میخوای فقط همینطوری قدم بزنیم؟
_میخوای بریم یه جایی؟
_میخوام دستِ همدیگه رو بگیریم...چرا میخندی؟ تا صد کیلومتر دیگه که راه بریم خوشحال ترین دختر دنیا میشی.
_برای چی؟
_چون میخوام تا اونجا دستت رو بگیریم."تان-اونسانگ"_"سریال The Heirs"

5) قبلاً اون نمیتونست انتخاب کنه، چون نمیدونست بعدش چه اتفاقی میفته. الان نمیتونه انتخاب کنه چون میدونه بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد. "آقای هیچکس"_"فیلم Mr. Nobady"

  • Fatemeh Karimi

1) ابریشم به عشق می ماند. هم حساس و لطیف است، هم از آنچه فکرش را بکنید قوی تر و مقاوم تر است، حتی آتشین تر. "بابا زمان"_"رمان ملت عشق"

 

2) باید بفهمی میخوای چیکار کنی، میخوای کی باشی و بعدش واقعاً واسش بجنگی. "الینا"_"سریال The vampire diaries"

 

3) بلی، هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبودست با روز من، روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندان که یک سو نهی آشنایی
"فرخی"_"کتاب زندگی نامه و گزیده اشعار چهل شاعر"

 

4) دیگه هیچوقت اخم نکن، چون وقتی تو اخم میکنی، خورشید ناپدید میشه و نم نم بارون می باره. "سینان"_"سریال عشق اجاره ای"

 

5) خودت را محاکمه کن! این دشوار ترین کار است. محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکل تر است‌. اگر توانستی درباره ی خودت به درستی قضاوت کنی، معلوم میشود قاضی تمام عیاری هستی. "پادشاه"_"رمان شازده کوچولو"

  • Fatemeh Karimi

1) _حالا چقدر دوستش داری؟
_من از کجا بدونم؟ خط کش بذارم یا ترازو؟ "میونگسو-یونگدو"_"سریال The Heirs"

2) انسان بدون خانواده نمیتونه زندگی کنه، بخاطر خانواده همه کاری میکنه، اصلاً هم مهم نیست دنیا بهش بگه متکبر. "ویجی"_"فیلم Drishyam"

3) زندگی همیشه راه آسونی واسه انتخاب کردن واست نمیذاره. "پروفسور"_سریال Lacasa De Papel"

4) _تو به تقدیر اعتقاد داری نیو؟
_نه
_چرا؟
_چون دلم نمیخواد فکر کنم که زندگیم تحت اختیارم نیست "مورفیس-نیو"_"فیلم The Matrix"

5) رویاها زبان خداوند هستند. "پیرزنِ متعبر"_"رمان کیمیاگر"

  • Fatemeh Karimi