محاکمه
تصویری برایم فرستاده بود از کتابی مربوط به قانون شاید، با چنین متنی: هرکس... به شکلِ غیرقانونی، مالی را از تصرفِ دیگری بی رضایتِ او خارج یا به هر نحوِ دیگر آن را حیف و میل کند، به اتهام تصرفِ عُدوانی محاکمه خواهد شد... همچنین اگر کسی بی آنکه مال را از تصرف خارج کند، در آن ایجادِ اختلال کند، با نصب یا شکستنِ قفل، یا به هر صورتِ دیگر، به شکلِ غیرِ قانونی به مِلکِ دیگری دست اندازی کند، یا به زور یا با تهدیدِ به کار بُردنِ زور، مانع از آن شود که صاحبِ حق از حقِ خود استفاده کند، به اتهام تصرفِ عُدوانی محاکمه خواهد شد. "قانون مدنیِ سوئد، ماده ی ۸، بندِ ۸"
گیج شدم، از نظرم قانون خوبی آمد (با وجود اینکه همیشه از مطالعه ی ماده ها و بندها فراری بودم) اما نمیدانستم چرا عکسی با این مضمون فرستاده، آخر کسی است که به همه چیز عمیق نگاه میکند، درست مثل اقیانوس.
نوشتم: چقدر درست و خوب... حالا چرا این؟
جواب داد: به شکل غیر قانونی قلب کسی را تصرف کردن!...بی رضایت او
_یکم سخته برام درکش، چون وقتی عاشق میشی خودت هم نمیفهمی چی شد و کی شد و چجوری شد، اونوقت اینکه از عاشق توقع داشت رضایت نامه ی عاشقی پر کنه عین ظلمه*شکلک گوشیت را بر عکس کن تا لبخند ببینی اش*
+نه... اینجا معشوق متهمه... اونه که قلب عاشق رو به شکل غیرقانونی و بی رضایت اون تصرف کرده(:
(تعجبی نداشت که از خوندن و فهمیدن قانون فراری بودم)
_حالا فهمیدم، اینم عدالت نیست ولی سپیده... اون که نخواسته قلب آدم رو تصرف کنه... عشقه دیگه... پیشامد... و عشق که قانون سرش نمیشه
+چرا... باز هم به نظرم متهمه
_سپیده عاشق شدی؟...اگه دوست داری جواب بده...اما اگه جواب دادی، جوابت به حرفی که میخوام بزنم بستگی داره :)
+اگه بگم نه چی میگی...اگه بگم آره چی میگی
_با جمله ای که میخوام بگم یاد بچگی هامون افتادم: اِهکی، زرنگی، زرنگی *شکلک خنده*
+زرنگ که نه، ولی کنجکاو رو هستم
_باشه *شکلک لبخند*...پس یکیشو بگو... اون یکی رو هم بعد از اولی بهت میگم... حالا من میخوام زرنگ باشم *شکلک خنده ی شرمسارانه*... فقط فکر نکنی سپیده ها... عشق فکر کردن نداره
+نه
_خب پس نمیتونی معشوق رو مقصر بدونی چون معشوقِ ها و دوم حتی اگه مقصر باشه نمیتونی قبول کنی چون معشوقِ ها و سوم حتی اگه توی فکرت هم شک کنی و گاهی هم بهش اعتراض کنی سی ثانیه بعد پشیمون میشی چون معشوقِ ها و همه ی اینها به خاطرِ عشقه... میشه در مورد تصرف عُدوانی و مجرم بودن معشوق حرف زد مخصوصاً وقتی دلت برای عاشقها بسوزه ولی فقط وقتی یکی رو بعدِ خدا بهترین ندونی، وقتی بودن یکی رو تا مغز استخوان نخوای، وقتی معشوقی نباشه... تنها در اون صورت میتونی بگی: آهای، تقصیرِ تو بودا
+بله
_*شکلک لبخند*
+جوابش لبخند بود؟ /:
_جواب دیگه ای به ذهنم نرسید آخه...
+این "آره" برای سوال تا حالا عاشق شدی؟ بودا
_آهان... راستش از جواب این آره اگه آره باشه، خوشت نمیاد برای همین هم دوست داشتم بگی نه مثل توی وبلاگت*شکلک لبخند*...اما چون گفتم میگم، میگم...اگه میگفتی آره خیلی صریح بهت میگفتم که عاشق نیستی چون داری به خودت فکر میکنی بیشتر از معشوق و عاشقا اینطوری نیستن
+میدونی وقتی به چشم یه جرم دیدمش بیشتر سعی کردم یه قاضی باشم تا عاشق یا معشوق!...اگر بنا به نرسیدن باشه...شما باز هم از اینکه قلبتان رو ندارید راضی هستید؟...از اینکه تا آخر عمر بدون قلب زندگی کنید؟
_قاضی...قشنگه...دلسوزانه هم قانون آوردی*شکلک لبخند*...آره...آره...نمیدونم دیگه چی بگم سپیده، چون نمیشه گفت خوشحالم اما به خاطر عشق راضیم
+نمیفهمم...چرا؟
_واقعاً نمیدونم چرا...ولی عشق بهترینه سپیده...اگه عشق نبود من خیلی چیزایی که الان دارم رو نداشتم...اگه عشق نبود هیچوقت انقدر در تلاش نبودم که یه نویسنده ی خوب بشم...چیزی که بهم اطمینان داده میتونم، عشقه...برای همینه که عشق به همه چی می ارزه...یاد حرفهای خودت بندازمت*شکلک خنده ی شرمسارانه*...با اینکه اگه اونچه که میخوام رو داشتم دیگه خوشبخت تر از من وجود نداشت ولی بازم خوبه که عاشقم و هزاران بار گفتم زندگی با این عشق با وجود همه ی رنجهاش از زندگیِ بدون این عشق بهتره
+اما اگه قرار باشه در قبال اونچه که دادید چیزی دریافت نکنید، شما در واقع ضرر کردید!...شاید اگه قلبتون بی اجازه ی شما از اختیارتون خارج نمیشد، میتونست جای بهتری براش پیدا بشه...در واقع قلب شما برای کسی بشه که قلبشو در قبال بهتون داده باشه"کسی بهتر"
_اول اینکه این شما چیه؟...رسمی شدی یُهو
+دادگاهه*شکلک خنده*
_آهان...چشم جناب قاضی...الان دفاع میکنم از خودم...سه دقیقه تنفس اعلام کنید تا حاضریم رو بزنم و از کلاس خارج شم*شکلک خنده ی شرمسارانه*
+بله چشم*شکلک خنده ی شرمسارانه*
_...
+...
_خب...گفتی من ضرر کردم...چیزی دادم و چیزی نگرفتم...حق داری...ولی همیشه انتظار نداریم عین همون چیزی که دادیم بهمون پس داده بشه...آره درسته، امکان داشت قلبم جایی باشه که یه عشق دو طرفه ی محکم وجود داشته باشه اما نمیخوام و اگه دستم بود هم نمیخواستمش...من راضیم چون عاشقم و دلیل دیگه ای هم اگه داشته باشم برتر از این دلیل نمیتونه باشه...ولی دقت کردی داری به جای متهمی که قرار بود معشوق باشه منو مجرم اعلام میکنی...حالا دفاع قابل قبولی بود؟...اگر نبود بگو قاضی جان، فقط میتونم بهت بگم بذار بعداً خودت که عاشق شدی میفهمی...من کسایی رو دیدم که عشق تفکراتشون رو مثل همزن برقی، زیرو رو کرده و عشق زمانی میتونه همیشه بهترین باشه که تغییراتمون رو ببره رو به بالا نه اینکه بکشتمون پایین، بنظرم اون عشق ناخالصی داره یا بهتر بگم اصلاً عشق نیست...من عجب آدمیم ها*شکلک استرس*...انگار اینجور برداشت میشه که به خاطر عشقی که دارم، دارم فخر میفروشم ولی اصلاً اینطوری نیست سپیده...اصلاً عشق رو بهترین ندونم و جارش نزنم، چی رو جار بزنم؟...اگه قاضی هنوز اقناع نشده و سوالی داره دوباره در جایگاه متهم حاضر میشم ها*شکلک لبخند*
و قاضی در این مورد سکوت میکند...
پی نوشت: سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست؟/هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست
پی پی نوشت: خیلی احساساتی بودن هم خوب نیست، به تازگی خبر ازدواج دو تا از همکلاسیهای دبیرستانم رو شنیدم، خیلی خوشحال شدم ولی واقعاً نمیدونم اسمش رو بذارم اشک چی...ان شاءالله خوشبخت بشن.
خوشبخت شن :))