در انتظارم
همه غم می چشم و در انتظارم
هر چه تنها می شوم، سر ریز ندارم
همه تنهایم و من در یک تمنا
هر چقدر صبر کنم باز انتظارم
در پیم می دوند غم های خاموش
پس چرا دوباره من، امید دارم؟
اصلاً این امید چرا، ارزان فروشند؟
من چرا پاروی بی قایق سوارم؟
آدِ من، تنها تو را جویم همیشه
یک تمنای حضوری ست که می دانم ندارم
من چرا باید شبیه آسمان باشم؟
خود به تنهایی امانت را خریدارم
عمر نیست بی عشق را تا عاقبت
پس نباید خواند که با مرگ هم قطارم
فاطمه کریمی (صبرا)
پی نوشت: سعی خودم رو کردم ولی مثل همیشه برای انتقادها و نظرات شما چشم انتظارم :)
*^*