رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

" تا زمانی که عشق بورزیم، همواره آرزومندیم بهتر از آن باشیم که هستیم "

رنگ حیات

نقطه (نمیتونم دخترم رو حذف کنم اما دیگه اینجا فعالیتی نخواهم داشت) هر کجا هستید، شاد باشید♡

مطالب پربحث‌تر

دوست دارم سطرها از روزمرگی‌هایم بنویسم، وقتی دفترچه را روبه‌روی دلارام قرار می‌دهم پوچ می‌نویسد! نمی‌دانم ایراد کار دلارام است یا دفترچه خاطرات شاید هم هر دو. وقتی دو انسان از هم روی می‌گردانند یعنی هم را نمی‌خواهند، یعنی یکدیگر را دوست ندارند، یعنی برای هم مهم نیستند، اینقدر ساده نانگارید، فکر نکنید اسم روی‌گردانی را می‌شود گذاشت مشغله یا هر بهانه‌ی دیگر. اسم روی‌گردانی آنقدر واضح است که اصلاً نمی‌دانم چرا معنی‌اش را گستراندم! در اصل وضعیت دلارام و دفترچه خاطرات را گستراندم. راستی روزمرگی‌هایم را کلمه به کلمه بگوییم: بچّه‌ها و سخنان بزرگ‌نما _ دنیای فیلم و کتاب و موسیقی _ اینستاگرام _ سریال تو درم را بزن _ پرت شدن از کوه شعر، نوشتن و هر آنچه مربوط به دلارام است. _ تردید _ تسکین _ ترم جدید دانشگاه _ بیماریِ سرماخوردگی ان‌شاءالله و ...
از روزمرگی‌هایم برسم به عنوان: آب نخواسته مراده. آب یادم رفته بود، سر کلاس حداقل باید دو قلپ با بطری خودم آب بخورم تا صدایم دربیاید (بزرگ‌نمایی) پویان جانم اجازه گرفت رفت دفتر که آب بخورد و برای من هم آورد، و برای اولین بار در نزدیک‌ترین حالت به این جمله بودم: آب نخواسته مراده.
دوست دارم همیشه و همیشه بهترین حال خودشان را داشته‌باشند و بهترین خودشان باشند. ان‌شاءالله💙

  • Fatemeh Karimi

در پوست خودم نمی‌گنجم که شهادت حضرت فاطمه (س) به دنبال این مطلبم آمدم که دیدم هم ایشون و هم ایشون مطلب گذاشتند، بقیه‌ی مطلب‌ها رو هم تا غروب می‌خونم، داشت یادم میرفت چقدر بیان حفره‌های خالی درونم را پر کرد :')

به دنبال زندگانی‌ام حتی اگر دارم زندگانی‌ام را خلاصه می‌گذرانم و برای خودم کمترین وقت را هم ندارم که مثل فاطمه‌ی گذشته که دوستش داشتم، باشم، برای این فاطمه بیشتر احترام قائلم ولی نمیدانم دوستش دارم یا نه! عشق و علاقه به معلمی مرا وا می‌دارد به شعر گفتن به زبان دلبندانم:

عشق و علاقه به معلمی دیگر شده ثانیه به ثانیه‌ی این زندگی و من هم در جریان ثانیه‌ها :)

پی‌نوشت: چرا نورهای چشم من؟

 

پی پی‌نوشت: شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد 🖤 در مورد شهادت بانوی عشق

  • Fatemeh Karimi

heart https://t.me/moalemeashegh

اگر پایه دومی دارید، خوش‌حال و سپاسگزار میشم کانالم رو بهشون معرفی کنید =)

  • Fatemeh Karimi

پیش‌نوشت: این شعر در زمانی که مدتهاست ازش گذشته نوشته شده‌است و انتشار در آینده می‌باشد.

 

دلت را به نور الهی رسان
از آفاق حق زندگانی ستان

 

سرت را‌ ز قبح هوس‌ها رهان
دلت می‌شود از پی حق روان

 

فاطمه کریمی (صبرا)

  • Fatemeh Karimi

 

همین ابتدا متشکرم از دعوت یاس جانم و چالش قشنگش :)

 

احتمالاً می‌دانید که من نقاشی را خوب بلد نیستم و این همیشه از کودکی باعث ناراحتی‌ام بود تا رسیدم به سنی که با استعداد نداشتم کنار آمدم ولی کمبود این خلق کردن باقی بود تا زمانی‌که دوستانی پیدا کردم که احساس کردم دیگر کمبود نقاشی را در زندگی‌ام ندارم مثل آیلین، میم و دوستان دیگر، و مهم‌تر از همه پسران عزیزم که جان‌های من هستند. این است که تا نگاهم می‌رود سمت یأس برش می‌گردانم به سمت حال خوب این نقاشی‌ها.

  • Fatemeh Karimi

 

این روزها همه چیز شده معلمی. از وبلاگ تا تمام حرفهایی که با خانواده میزنم، از این میگوییم که هر بار وسایلشان زمین می‌افتد می‌دوند سمت من که خانم این افتاد زمین که من برایشان ضدعفونی کنم، اینکه اگر یک سوال از اولی بپرسم باید یکی یک سوال از تمامشان بپرسم وگرنه مدام این را به رویم می‌آورند، اینکه بطری‌هایشان را میدهند من باز کنم یا کیفشان را میدهند من بگذارم روی دوششان یا باهم سر و صدا میکنند، به هم علامت میدهند، لایک، دیس لایک و چشمک به هم انتقال میدهند و صدای گربه درمی‌آورند که من بگوییم: صدای اَنیمال درنیارید گل پسرا یا مستقیم همان شخص را خطاب قرار دهم: طاها نکن. متعجب میشوند که از پشت ماسک متوجه میشوم. وقتی یکی آرام با دوستش حرف میزد، گفتم حرفش مهم‌تر است از درس بچه‌ها، همه نگاهش کنید تا خوب به حرفهایش گوش بدهیم چون خیلی مهم است و کلاس در عرض پنج ثانیه ساکت بود تا اینکه خودش گفت: خانم خیلی باحال بود. حق است که واقعاً خسته میشوم هم صبح تا ظهر هم بعد از ظهر را کلاس داشته باشم و بعد از آن هم کلاسهای دانشکده که این روزها کمرنگ شده نسبت به همین روزها در ترمهای قبل. من ادبیات را یکطرف، دنیا را یکطرف قرار دادم شاید معلمی دارد کاری میکند که برای سومین بار یک چیز را یکطرف و دنیا را آنطرفش قرار بدهم. حتماً دارد همین کار را میکند.

  • Fatemeh Karimi

پیش پیش‌نوشت: فعال شدم چون باید از روزهای تعطیلی استفاده کرد، از شنبه باز سرم شلوغ میشه و شلوغ‌تر از همیشه :") لطفاً برای من و برای همه دعا کنید خوانندگان عزیز :)

 

پیش‌نوشت: این مطلب رو خیلی خیلی وقت پیش نوشتم.

 

حالا که بازی تمام شده و یک حسرتم هم (اینکه بخش آخر را بدون هندزفری بازی کردم ولی خدا رو شکر توانستم دوباره فقط بخش آخر را اینبار با هندزفری تمام کنم) دقیقاً حالا میخواهم تا توانم برای معرفی‌ای خوب که داستان را لو ندهد، سعی کنم.

  • Fatemeh Karimi

چالش سی روزه‌ای دیگر :")
زمان آغاز: ۰۰/۲/۱۹ _ زمان پایان: ۰۱/۴/۲۷
شروع چالش از اینجا

  • Fatemeh Karimi

فردا اولین جلسه من با اولیاست، قبلاً مطالب را آماده کرده‌ام اما امیدوارم بدون سوتی دادن از جلسه خارج شوم، در مورد فاطمه عمل به این مورد سخت است.
اطلاعیه‌ها را باید اجازه بدهند خود معلم بنویسد و پیشنهاد بدهند برای تغییر و بهتر شدنش، من نمی‌پسندم اثر دیگری را تغییر دهم، اگر قرار باشد از خودمان اثری نسازیم که نمیشود.
حتی برای مرور پایه‌ی قبل، اگر از کلیپ‌های معلمان عزیز دیگر که اجازه انتشار در کلاس را داده‌اند، استفاده میکنم حتماً حداقل یک کلیپ، تصویر و اثر از خودم هم هست.
صدایشان را که می‌شنوم و فیلم‌هایی که درست کرده‌اند را که می‌بینم میخواهم از زمین کنده شوم انقدر که خوشحال و خوشدل میشم.
نگاه کردن به تکالیف خیلی وقتم را می‌گیرد و جزئیات را هم بررسی میکنم و گاهاً سرکلاس سوتی میدهم و هر سه بار هم یکی از دانش‌آموزان عزیزم متوجه شده و گوشزد کرده، سوتی منظور در نوشتن است یا در اشکالات جزئی تایپ در کلیپ‌ها و صداها، حتی اینکه علیرضا دو دوست به نام‌ رادین دارد در داستان صوتی راه علیرضا که بداهه گفتم و ضبط کردم، هم یک سوتی محسوب می‌شود.
جمله‌سازی؛ از آنجایی که من خودم از آن زمان که نوشتن آموختم (مهدقرآن، مهدکودک و حتی قبل از آنها توسط خانواده) داستان می‌نوشتم، هیچ مشکلی با جمله‌سازی نداشتم و بسیار برایم راحت می‌نمود، حتی در مطالب گذشته به داستان یخچال و چوب‌کبریت که عاشق هم می‌شوند اشاره کرده‌بودم و امروز هم به شعر یخچال ما چی داره؟ اشاره میکنم که شامل محتویات یخچال و نقاشی یخچال پایین آن است که برمی‌گردد به هفت، هشت سالگی.
اما حالا میفهمم که جمله‌سازی واقعاً راحت نیست، روحم خندان شد وقتی اینها را در تکالیف پسرانم خواندم:
پرنده و طوطی هر دو طاووس هستند.
و دیگری:
پرنده و طاووس هر دو طوطی هستند.

  • Fatemeh Karimi

مطالبی هست که در آن اشاره کردم به یک شغل جدید و از آن طرف هم مطالب زیادی هست نشان بر اینکه چقدر و چقدر عاشق معلمی هستم...

بالاخره بعد از چندین سال آرزوی معلمی و چندین ماه شرکت در کلاسهای مختلف و تلاش برای معلم شدن دیروز مورخ پنجشنبه اول مهر 1400 اولین کلاسم برگزار شد و من چقدر احساس غیرقابل توصیفی داشتم، چقدر احساس کمبود کردم در مقابل روح زیبای دانش‌آموزانم، چقدر از عمق جانم دوست دارم که همگی بهترین خودشان باشند و چقدر چقدرهای دیگر.

نمیدانم اینکه ترسیدم و احساس توخالی بودنم را ربط دادم به تجربه نداشتنم چقدر درست است اما میدانم بار سنگینی را با عشق و اشتیاق بر دوش خودم انداختم و امیدوارم پسران خوبم در پایه دوم همیشه رستگار باشد چرا که اگر خدایی نکرده جز این باشد تقصیر من بوده...

از جملۀ عاشق یک چیزی هستم، استفاده نمیکنم بلکه دوست داشتن یا شیفته بودن یا حتی دیوانه بودن را ترجیح میدهم اما عشق برای من مترادف همۀ چیزهای خوب است و اندکی چیزهای سخت که در مقابل آنهمه حس خوب که در ما ایجاد میکند هیچ است. عشق ما را مجبور میکند بهترین خودمان باشیم. عشق تا ما را تا اوج نبرد آسوده نمیشود :)

وقتی کاردستی درست میکردم برای تزئین کلاسم و وقتی تمام آنها را می‌چسباندم یک شعر در ذهنم مدام تکرار میشد:

آشفشانی تازه در راه است؛ آیا کوه

آماده عاشق شدن شد؟ شد! مبارک باد

و قبل از کلاسم در هنگامۀ استرس هم این آیه را دیدم:

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ

پس (ای رسول) هرگاه مردم روگردانیدند بگو: خدا مرا کفایت است که جز او خدایی نیست، من بر او توکل کرده‌ام و او رب عرش بزرگ است.

 

پی‌نوشت: ارزشمندترین پیام از برتراند راسل، حتماً ببینید. زیباترین جمله‌اش از نگاه من: "عشق ورزیدن خردمندانه، و تفکر ورزیدن ابلهانه است."

  • Fatemeh Karimi